خاطره جالب یکی از مادران عزیز پس از مراجعه به دکتر احمد شاه فرهت
محمدمهدی بهترین هدیه خدا به ما
شروع غذا خوردن محمد مهدی
پسر گلم از شنبه ۲۹تیر غذا خوردن شروع کردی. نمیدونی مامان چقدر خوشحاله که شما بزرگ شدی و غذاخور شدی عزیزم. طبق دستور دکترت غذا رو با فرنی آرد برنج شروع کردم. روز اول باید فقط یک قاشق بخوری.
شروع غذا خوردن محمد مهدی
پسر گلم از شنبه ۲۹تیر غذا خوردن شروع کردی. نمیدونی مامان چقدر خوشحاله که شما بزرگ شدی و غذاخور شدی عزیزم. طبق دستور دکترت غذا رو با فرنی آرد برنج شروع کردم. روز اول باید فقط یک قاشق بخوری. اما زیاد با علاقه نخوردی منم هی مزه میکردم آخه فکر می کردم شاید بدمزه است اما خیلی خوشمزه بود. واسه همین مامان یه ذره ناراحته. امیدوارم کم کم بهتر شی.
اینم عکس اولین غذا خوردنت مامانی ی ی ی
تیر ماه پر دردسر
چند روز بعد از واکسنت رفتیم مطب دکتر اعلمی که خدا رو شکر همه چیز خوب بود. دکتر هم گفت که می تونیم غذا رو شروع کنیم و دستور غذایی واست نوشت اما ما تصمیم گرفتیم یک ماه دیگه یعنی ۵ ماه تموم غذا رو شروع کنیم. نمیدونی مامان چقدر ذوق داره واسه غذا دادن به تو عزیزترینم.
۸تیر هم رفتیم آتلیه گلرخ. با کلی دردسر چندتا عکس گرفتیم اما به خاطر گرما و اینکه دیگه خسته شده بودی زود تمومش کردیم و فردا باید بریم ببینیم. خدا کنه عکسات خوب شده باشه نانازیه من.
دو هفته که از ۴ماهگیت گذشت متوجه شدم رو پاهات یه کم دونه زده. شب بردمت حموم(از پایان ۴ماهگی دیگه خودم میبرمت حموم، اینجوری اصلا گریه نمیکنی) و وقتی بیرون اومدیم همه دست و پات پر از دونه های قرمز شده بود خیلی ترسیدم. فرداش جمعه بود یه کم تب هم داشتی واسه همین با بابایی بردیمت کلنیک سلامت. دکتر عبدالهی بعد از معاینه گفت یه بیماری ویروسیه و بهت استامینوفن داد و گفت دورش یک هفته طول میکشه. اون روز بعد از هر ۶ساعت که از دادن استامینوفن میگذشت دوباره تب می کردی. اون شب خیلی نگرانت بودم و فردا دوباره بردیمت دکتر خودت(دکتر اعلمی) ایشون هم گفت ویروسیه و اسم بیماری هم دست و پا و دهان هست. یه پماد ضد خارش هم داد. اما روز به روز بدتر میشدی، همش گریه می کردی و اصلا نمی خوابیدی حتی شیر هم نمی خوردی آخه تو دهنت هم دونه زده بود. خیلی شب و روزای بدی بود به هر سه مون خیلی سخت گذشت. تا اینکه ۳شنبه عصر رفتیم مطب دکتر احمد شاه فرهت(فوق تخصص نوزادان). ایشون هم گفت اولا دیگه نباید پستونک بخوری بعد هم استامینوفن و دیفنهیدرامین بهت داد. بعدش هم گفت گل پسر من خیلی کم خوابه و باید باهاش بازی کنم و حرف بزنم واسه همین همراه داروهات ۲تا کتاب قصه هم از داروخونه خریدیم و تصمیم گرفتیم دیگه بهت پستونک ندیم. از مطب دکتر رفتیم خونه مامان عزیز و اونجا بابایی واست بانوج درست کرد. خیلی دوسش داری و تو اون راحت میخوابی(آخه همیشه عادت داشتی با پستونک بخوابی) خدا رو شکر از اون روز دیگه حالت بهتر شد و فقط ۲شب بهت شربت دادم.
تو مطب دکتر شاه فرهت یه کوچولو لالا کردی عزیزدل مامان