خودکنترلی چیست؟ | گهوارک

خودکنترلی چیست؟ | گهوارک

0 دیدگاه 23 تیر 1400 چاپ خبر بازدید: 1090
کسانی که به کنترل بیرونی متوسل می‌شوند، تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا دیگران را عوض کنند، درحالی‌که برای عوض کردن خود سعی چندانی نمی‌کنند، وقتی فرزند نوجوانتان کاری می‌کند که آن را دوست ندارید، انرژی زیادی را صرف عوض کردن او می‌کنید. درحالی‌که می‌توانید آن را صرف یافتن راه‌های بهتر کنار آمدن با او کنید.

خودکنترلی چیست؟

 

نظریه انتخاب و خودکنترلی ناسازگارند

قبل از هر چیز باید بگویم کنترل بیرونی، همان نوع روان‌شناسی است که هر کس در این دنیا با دیگران مشکل پیدا می‌کند، به آن متوسل می‌شود. شاید با آدم‌های زیادی اختلاف داشته باشید ولی طرز کنار آمدن شما با آن‌ها یکسان است. هنگام عدم ارتباط، شخصی که قدرت بیشتری دارد، کنترل بیرونی را شروع می‌کند. به‌عنوان‌مثال، شما در مورد فرزند نوجوانتاناز آن استفاده می‌کنید؛ رئیستان نیز در مورد شما. اگر قدرت طرفین برابر یا تقریباً برابر باشد، هر دو به اعمال کنترل بیرونی رومی آورند؛ کاری که بسیاری از زن و شوهرها می‌کنند. وقتی این فرایند شروع شد، طرفین در استفاده از کنترل بیرونی با یکدیگر رقابت می‌کنند و رابطه‌ی آن‌ها به‌تدریج ضعیف‌تر می‌شود.

 به این دلیل از اصطلاح کنترل بیرونی استفاده می‌کنم که نقطه‌ی مقابل کنترل شخصی است. کسانی که به کنترل بیرونی متوسل می‌شوند، تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا دیگران را عوض کنند، درحالی‌که برای عوض کردن خود سعی چندانی نمی‌کنند، وقتی فرزند نوجوانتان کاری می‌کند که آن را دوست ندارید، انرژی زیادی را صرف عوض کردن او می‌کنید. درحالی‌که می‌توانید آن را صرف یافتن راه‌های بهتر کنار آمدن با او کنید.

 کنترل بیرونی، شیوه‌ی این دنیا است. در زندگی هرگز پیش نمی‌آید که یک نفر به شما بگوید «باکاری که می‌کنی مشکل‌دارم. فکر می‌کنم باید رفتارم را عوض کنم، در غیر این صورت، مشکل ما هرگز حل نخواهد شد.» اگر این راه را در زندگی پیش بگیرید، نظریه انتخاب را جایگزین کنترل بیرونی کرده‌اید.

 از همان کودکی، وقتی دیگران سعی کرده‌اند ما را وادار به انجام کاری کنند که آن را دوست نداشته‌ایم، مقاومت کرده‌ایم و از کنترل شدن توسط آنان گریخته‌ایم. این مقاومت، به جنگ قدرت منجر می‌شود و جنگ قدرت، رابطه شما با شخص کنترل‌کننده را خراب می‌کند. البته در دوران کودکی معمولاً جنگ را باخته‌اید. از دست دادن رابطه، معمولاً به نفرت طرفین از هم منتهی می‌شود: نفرت والدینتان به این دلیل بوده که باید با شما کشمکش می‌داشتند و نفرت شما به دلیل این بوده که بازنده بوده‌اید. در نوجوانی هم از هر کس که به شما می‌گفت باید فلان کار را بکنی، خسته و متنفر می‌شدند. درعین‌حال، به‌تدریج احساس کرده‌اید که شما نیز برای مقاومت موفقیت‌آمیز قدرت کافی دارید. این مقاومت همگانی واکنشی در برابر کنترل و به وجود آورنده نفرت بین والدین و نوجواناناست که آتش اختلاف را دامن می‌زند.

  خود کنترلی

 

هفت عادت مضر در کنترل بیرونی که روابط را خراب می‌کند

 البته عادات مضر بیش از هفت مورد است ولی اگر آن‌ها را از رابطه‌ی خود با فرزند نوجوانتان حذف کنید، باهم بهتر کنار خواهید آمد. اگر رابطه خیلی تیره‌وتار شده باشد که قطع خواهد شد و این عادات هم وجود نخواهد داشت ولی در مورد والدین و فرزندان، قطع رابطه نامحتمل به نظر می‌رسد. با کنار گذاشتن این هفت عادت، تقریباً تمام روابط، به‌جز برخی از رابطه‌های زناشویی را می‌توانیم احیا کنیم، حتی اگر فقط یکی از طرفین این عادات را کنار بگذارد. در صورتی هم که هر دو نفر مایل به این کار باشند، آنگاه تمام روابط، حتی برخی روابط زناشویی هم شانس بهبود خواهند داشت.

 این هفت عادت مضر عبارت‌اند از: انتقاد، سرزنش، گله، غر زدن تهدید، تنبیهو تطمیع به‌قصد کنترل (مثل این جمله که اگر این کار را برای من یونی، من هم آن کار را برای تو خواهم کرد). این هفت عادت، نیازی به توضیح ندارند چون خیلی واضح و محسوس‌اند. این هفت عادت، هر رابطه‌ای را خراب می‌کنند و اگر ادامه یابند، رابطه‌ی شمارا هم خراب خواهند کرد؛ اما مخرب‌ترین آن‌ها انتقاد است و پس‌ازآن، سرزنش؛ به‌هرحال تمام آن‌ها می‌توانند موجب عدم ارتباط شما باکسی شوند که می‌خواهید به او نزدیک شوید.

 حتی پس از خراب شدن رابطه نیز ممکن است باهم بمانید - این حالت به‌ویژه در زندگی زناشویی پیش می‌آید ولی دیگر احتمال خشنودی طرفین وجود ندارد. وجه روشن مشکل داشتن با نوجوان، برخلاف زندگی زناشویی، این است که طرفین به هم گره نخورده‌اند. وقتی فرزند نوجوانتان هجده‌ساله شود می‌تواند از شما جدا شود و مستقل زندگی کند؛ بنابراین، نیازی به طلاق و متارکه نیست و رابطه‌ی شما پس از مدتی، براثر پخته شدن طرفین و ترک عادت طرفین، بهبود می‌یابد.

 احتمالاً به‌محض اطلاع از عادات فوق متوجه شده‌اید که در رابطه با فرزند نوجوانتان و برخی از اطرافیانتان از این عادات استفاده کرده‌اید؛ اما تجربه‌ی من نشان می‌دهد حتی فکر کردن به ترک این عادات هم سخت است. اگر به من دسترسی داشتید احتمالاً می‌گفتید منظورتان چیست؟ منظورتان این است که اگر به حرفم گوش نداد، کاری نکنم. من که نمی‌فهمم. بله درست می‌گویید. واقعاً منظورم را نمی‌فهمید؛ اما من نگفتم کاری نکنید. من گفتم کار ملموسی انجام بدهید؛ کاری که تا حالا انجام داده‌اید یا وقتی فرزندتان اشتباه می‌کرده، انجام نمی‌داده‌اید. این عادات را کنار بگذارید. این باکاری نکردن فرق دارد. اگرچه کنار گذاشتن این عادات، کار بزرگی است، پیشنهاد می‌کنم هفت عادت ارتباط را نیز جایگزین آن‌ها کنید. این هفت عادت عبارت‌اند از: دلسوزی، اعتماد، گوش دادن، حمایت، مذاکره، دوستی و تشویق.

منتظر مشکل نمانید. عادات ارتباط را همین حالا وارد زندگی کنید. به‌محض عمل به این عادات، رابطه‌ی شما تحکیم خواهد شد. فرض را بر این نگذارید که فرزند نوجوانتان می‌داند عاشق او هستید. با تشویق و گوش دادن به او سعی کنید با او ارتباط برقرار کنید. برای بی‌اهمیت جلوه دادن حذف عادات مضر خود، به شوخی متوسل شوید. آن‌ها را به شوخی بگیرید و باحال حاضرتان مقایسه کنید. وقتی به یکی از عادات مضر شما اشاره می‌کند، عملش را به شوخی بگیرید نه اینکه او را تحقیر کنید. البته فرزندتان هر باریکی از این عادات مضر را امتحان می‌کند. همه‌ی ما از معلمان بزرگ خود درس‌هایی درزمینهٔ کنترل بیرونی گرفته‌ایم.

 شاید تعجب کنید اگر بشنوید که گروهی از مردم، هرگز این عادت مضر را ندارند. آن‌ها دوستان خوب قدیمی شما هستند. جز موقع بر گذاشتن، هرگز دوستان خود را به‌طورجدی به باد انتقاد نمی‌گیرید و سرزنش و تنبیه نمی‌کنید. شما در مورد دوست خوب خود، به این هفت عادات مضر متوسل نمی‌شوید؛ اما در دنیای کنترل بیرونی، احتمال ندارد در رابطه با دیگران از نظریه انتخاب استفاده کنید و دیگران هم احتمال ندارد در مورد شما به نظریه انتخاب متوسل شوند.

من با نظرسنجی از برخی از دانشجویان، این ادعا را که با دوستانمان طور دیگری رفتار می‌کنیم آزموده‌ام. از دانشجویانم پرسیدم آیا در روابط خود با دوستان قدیمی خوبشان، این عادات مضر رادارند. آن‌ها فکر کردند و گفتند هرگز. وقتی از آن‌ها پرسیدم چرا، خندیدند و گفتند «اگر این کار را بکنیم، دوستانمان را از دست می‌دهیم.» به نظر من راست می‌گویند چون اکثر آن‌ها به خاطر این عادات، یکی دو دوست خود را ازدست‌داده بودند. گاهی اوقات می‌توانیم آن‌ها را به‌عنوان دوست نگهداریم ولی پس از لغزیدن به درون دنیای کنترل بیرونی، حال و هوای دوستی ما عوض می‌شود.

 من سعی کرده‌ام بفهمم چرا این عادات را حفظ می‌کنیم؛ برای مثال چرا وقتی احساس عدم ارتباط می‌کنیم، دیگری را به باد انتقاد می‌گیریم و به این نتیجه رسیدم که تقریباً تمام ما در اوایل زندگی، ناگهان به مسئله‌ای «پی می‌بریم»: از همان کودکی سعی می‌کنیم در تمام موقعیت‌ها درست عمل کنیم - برای مثال مؤدب باشیم و به مسائل توجه کنیم.

 به این دلیل چنین کاری می‌کنیم که در دنیای کنترل بیرونی، با هر اشتباهی در معرض انتقاد، سرزنش، تنبیه و سایر عادات مضر قرار می‌گیریم. وقتی بیست‌ساله یا بیست‌وپنج‌ساله می‌شویم، کاملاً باد گرفته‌ایم که در روابط اجتماعی درست عمل کنیم.

 سپس کمی بعد به بینش ناگهانی و آزارنده‌ی دیگری می‌رسیم. به خودمان می‌گوییم: می‌دانی به من نه‌تنها صلاح خودم را می‌دانم بلکه صلاح دیگران، به‌ویژه نزدیکانم را هم می‌دانم. بله شاید بدانیم صلاح دیگران چیست، اما وقتی با ما موافق نباشند، تحمیل نظرمان به آن‌ها فاجعه‌بار خواهد بود. با این بینش – یعنی پس‌ازآنکه نتیجه می‌گیریم که «من صلاح اطرافیانم را میدانم، این خیلی واضح است» بذرهایی می‌کاریم که اگر رشد کنند، محصول آن‌ها ناخشنودی خواهد بود. به‌احتمال‌زیاد آنچه اکنون بین شما و فرزند نوجوانتان می‌گذرد محصول همان دانه‌ها است.

 یکی از تعالیم نظریه انتخاب که اجرای آن بسیار دشوار است، این تعلیم است که ما نه‌تنها نمی‌دانیم صلاح دیگران چیست، بلکه معمولاً صلاح خود را نیز نمی‌دانیم. اگر نگاهی به خانواده و دوستانتان بیندازید خواهید دید خشنودترین آدم‌ها کسانی هستند که وانمود نمی‌کنند صلاح دیگران را می‌دانند و جز خودشان، هیچ‌کس را کنترل نمی‌کنند. همچنین متوجه خواهید شد که بدبخت‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که می‌خواهند دیگران را کنترل کنند. آن‌ها حتی اگر قدرت زیادی داشته باشند نیز به خاطر مقاومت همیشگی آدم‌های ضعیف‌تر، طعم خشنودی را نخواهند چشید.

  نظریه انتخاب

نظریه انتخاب

 قبلاً گفتم دشوارترین قسمت اجرای نظریه انتخاب در زندگی، رها کردن کنترل بیرونی و ملحقات آن، ازجمله هفت عادت مضر است. بهترین راه برای فهم نظریه انتخاب آن است که این نظریه را نقطه‌ی مقابل کنترل بیرونی بدانیم. این دو هیچ‌وجه اشتراکی ندارند. اگر بخواهید این دو را باهم درآمیزید، رابطه شما آسیب می‌بیند. چون نظریه انتخاب، نقطه‌ی مقابل کنترل بیرونی است که معمولاً به آن نظریه کنترل بیرونی می‌گویند. همان‌طور که کنترل بیرونی، راهی برای کنترل دیگران است، نظریه انتخاب هم راهی برای راحت گذاشتن دیگران و کنترل خویشتن هست تا با اطرافیانتان ارتباط خوبی داشته باشید.

نظریه انتخاب می‌گوید ما برای انجام یک تکلیف ژنتیکی که به‌اندازه تنفسفوریت ندارد، هم به دنیا آمده‌ایم. اگر می‌خواهیم خشنود باشیم باید آن را انجام دهیم و راهی برای انجام آن بیابیم. محور اصلی این تکلیف، پنج نیاز اساسی است که اجزای ذاتی ساختار ژنتیکی ما می‌باشند: بقا، عشق و تعلق‌خاطر، قدرت، آزادی و تفریح. اگر بتوانیم این نیازها را رفع کنیم و دیگران را دراین‌بین ناکام نکنیم، خشنود خواهیم شد. هر چه این نیازها را بهتر رفع کنیم، خشنودتر خواهیم شد. منظور من از خشنودی و ناخشنودی، رفع کردن یا نکردن یک یا چند مورد از این پنج نیاز اساسی بود.

 هنگام تولد نمی‌دانیم این نیازها چه هستند و ممکن است هرگز نفهمیم چه هستند، ولی چون احساس خوب و احساس بد داریم، نشناختن این نیازها باعث نمی‌شود آن‌ها را رفع نکنیم. اگرچه صدها نوع احساس داریم ولی آن‌ها را می‌توانیم در دودسته کلی جا بدهیم درد و لذت. وقتی می‌خواهیم احساسمان را وصف کنیم معمولاً می‌گوییم «احساس خوبی دارم» یا «احساس بدی دارم» و فرق این دو را به‌خوبی می‌دانیم.

 ما بخش زیادی از زندگی خود را صرف آموختن راه و رسم رفتار می‌کنیم و به خاطر احساس خودمان، خیلی به طرز رفتارمانتوجه می‌کنیم. اصولاً هر رفتاری که انتخاب می‌کنیم و در ما احساس خوبی ایجاد می‌کند، یک یا چند مورد از این پنج نیاز اساسی را رفع می‌کند. هر رفتاری هم که احساس بدی در ما ایجاد می‌کند یا ما را آزرده می‌کند، این نیازها را رفع نمی‌کند.

 حالا به‌راحتی می‌توانید ببینید که نیاز ما به عشق و تعلق‌خاطر، ما را وامی‌دارد ببینیم با دیگران چطور ارتباط برقرار کنیم و ارتباط خود را با دیگران چطور حفظ کنیم. نیاز به روابط رضایت‌بخش، همچون نیاز به خوردن و آشامیدن، در ژن‌های ما تعبیه‌شده است.

 اما متأسفانه باید نیازمان به قدرت را نیز برآورده سازیم. در اکثر ماجراها در صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها، این نیاز را می‌خوانید. این ماجراها معمولاً در مورد آدم‌هایی هستند که می‌خواهند دیگران را کنترل کنند یا از کنترل دیگران فرار کنند. ریشه‌ی مشکل شما با فرزند نوجوانتان نیز نیاز شما به قدرت و مقاومت او در برابر این نیاز شما است.

نیاز به قدرت و نیاز به عشق معمولاً باهم در تضادند. شاید بتوانید فرزند نوجوانتان را به‌زور در خانه نگهدارید ولی با این کار، رابطه‌ی شما به‌اندازه‌ای که دوست دارید، محکم و استوار نخواهد بود. فرزندتان دلایل شما برای حبس کردن او را نمی‌پذیرد. اگر قرار است نیازتان به قدرت را برآورده سازید، باید بدون از دست دادن رابطه خود با مردمی که به آن‌ها نیاز دارید، آن را ارضا کنید. تنها راهی که می‌توانیم نیازمان به عشق و قدرت را برآورده سازیم، جلب احترام، اعتماد و محبت دیگران است. اگر بخواهیم آن‌ها را کنترل کنیم، ممکن است محبت آن‌ها را جلب کنیم ولی احترام و اعتماد آن‌ها را هرگز جلب نخواهیم کرد؛ اما وقتی احساس می‌کنیم محترم، مورد اعتماد و محبوب هستیم، احساس اقتدار می‌کنیم؛ در این حالت ما نه نیاز داریم کسی ما را بترساند و نه می‌خواهیم کسی ما را بترساند.

 یکی از راه‌های کسب قدرت و درعین‌حال ارضای نیازمان به عشق، انتخاب عملی است که بدون لطمه زدن به دیگران، در ما احساس موفقیت ایجاد کند. یکی از عمده‌ترین مشکلات در رابطه قطع ارتباط با بچه‌ها، به‌خصوص وقتی به نوجوانی می‌رسند، این است که به‌اندازه‌ی دلخواه شما و معمولاً به‌اندازه‌ی دلخواه خودشان - درس نمی‌خوانند.

 اینکه نوجوانان را به خاطر عدم موفقیت تحصیلی سرزنش کنیم، کار راحتی است ولی نظام آموزش‌وپرورش هم اشکالاتی جدی دارد که نمی‌گذارد دانش آموزان در تحصیل موفق شوند. یکی از این اشکالات آن است که وقتی نظام نمره‌گذاری مدارس ABCDF یا نظامی شبیه آن است، عده‌ای که نمی‌توانند نمره B یا بیشتر بگیرند، احساس موفقیت نخواهند کرد.

من در حال حاضر بیش از نیمی از وقتم را به این موضوع که چرا این‌طور است و مدارس برای رفع آن، چه‌کار می‌توانند بکنند، اختصاص می‌دهم. تمام‌کاری که می‌توانم انجام بدهم این است که بگویم پدر و مادرها برای موفقیت فرزندان نوجوان خود در چنین مدارسی چه‌کار می‌توانند بکنند. مهم‌ترین کاری که به‌عنوان پدر یا مادر می‌توانید انجام بدهید این است که موفقیت تحصیلی را شرط احترام گذاشتن و عشق ورزیدن به فرزند نوجوانتان نکنید. ممکن است مدرسه‌ی فرزندتان عادلانه نمره ندهد، ولی شما که می‌توانید با او عادلانه رفتار کنید. من معتقدم هر دانش‌آموز توانمندی - که به نظر من ۹۵ درصد دانش آموزان توانمندند - به‌شرط رعایت توصیه‌هایم که از طرز فکرهای فعلی کم‌هزینه‌ترند - می‌تواند موفق شود.

 من نمی‌دانم ریشه‌ی نیاز ما به قدرت چیست ولی معتقدم مردم در جریان تکامل یاد گرفته‌اند اعمال قدرت کنند، حتی اگر به ضرر دیگران تمام شود. قوی غذا به دست می‌آورد و ضعیف از گرسنگی می‌میرد. ما نوادگان آن جماعت قوی هستیم. نیاز به قدرت ازلحاظ ژنتیکی سیر تکامل را طی کرده و به ایجاد دنیای کنترل بیرونی فعلی منتهی شده است. اما بااینکه کنترل بیرونی بر دنیا حاکم است، هنوز برای اینکه در زندگی، نظریه انتخاب را اجرا کنید، فرصت هست. با انجام کارهایی که احترام مردم را جلب می‌کند، قدرت کسب کنید. اگر اجازه بدهید قدرت بر زندگی شما مسلط شود، عاقبت شما همچون عاقبت میداس پادشاه و مجسمه «مطيع» طلایی می‌شود.

 

آزادی نوجوانان

از سوی دیگر برای آنکه از کنترل دیگران رها شویم، در ژن‌های ما نیاز به آزادی هم تعبیه‌شده است. پدران ما آمریکایی‌ها فهمیدند این نیاز به حدی مهم است که باید در حفظ و حراست از آن بکوشیم. امید به آزادی، بسیاری از انسان‌ها را به سواحل آمریکا کشاند؛ اما قدرت‌طلبی مردم و این باور آنان که صلاح دیگران را می‌دانند باعث شد آزادی مردم امریکا پس از ملت شدن کم شود. در حقیقت ارضای نیاز ما به آزادی نه‌تنها ازلحاظ سیاسی سخت است بلکه در خانواده نیز مجالی برای آن باقی نمانده است. دراین‌بین، کار والدینی که فرزند نوجوان آن‌ها خواهان آزادی بیشتر است از کار والدینی که معتقدند فرزندشان می‌تواند آزادی بیشتری داشته باشد، سخت‌تر است. 

اما ارضای نیاز به بقا و تفریح آسان‌تر است. نیاز به بقا، بسیار مشهود است، درحالی‌که نیاز به تفریح تا این حد مشهود نیست. به نظر من نیاز به تفریح که احساس خیلی خوبی ایجاد می‌کند، پاداش ژنتیکی ما بابت یادگیری است. اگر از بچه‌ها بپرسید آیا در مدرسه معلم خوب هم داشته‌اند، کما اینکه خودم بارها از آن‌ها پرسیده‌ام، خواهند گفت بله داشته‌اند و وقتی از آنان می‌پرسید که چه چیز او خوب بوده است، می‌گویند «یادگیریرا تفریح می‌کند». معلم خوب به آنان یاد می‌دهد از دانش استفاده کنند، درحالی‌که آن‌ها را مجبور نمی‌کند مشتی اطلاعات را که کمی بعد فراموش می‌شوند، حفظ کنند. در این کتاب، راجع به نوجوانانی که فکر می‌کنند یادگیری باید سرگرم‌کننده باشد ولی به مدارسی می‌روند که این‌طور نیستند، اظهارنظر خواهم کرد.

تفریح و سرگرمی، بزرگ‌ترین تجارت دنیا است ولی اگر به آدم‌هایی که بابت آن (مثلاً بایت مسافرت) پول خرج می‌کنند دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم علاوه بر تفریح، دنبال یادگیری هم هستند. ما نوادگان انسان‌هایی هستیم که یاد می‌گرفته‌اند و نسل انسان‌هایی که یاد نمی‌گرفته‌اند، منقرض‌شده است. پدر و مادرها و نوجوانانی مخاطب من هستند که مشکل بقا ندارند؛ زیرا مردم کشورهای مرفه، این نیاز را به‌راحتی رفع می‌کنند. اگر خیلی از کنترل بیرونی استفاده کنید، این دو نیاز شما در رابطه با فرزند نوجوانتان رفع نخواهد شد. به‌علاوه آنکه فرزند نوجوانتان نیز در رفع نیازش به قدرت و آزادی مشکل خواهد داشت؛ اما اگر بتوانید رابطه‌ی خوبی با او داشته باشید، این دو نیاز او نیز رفع خواهد شد.

 کودک شاد

 احتمالاً متوجه شده‌اید که نیاز فرزندتان به تفریح و آزادی در مدرسه، زیاد رفع نمی‌شود. وقتی نمرات پایین می‌گیرند از مدرسه به‌تدریج بیزار می‌شوند. همان‌طور که قبلاً گفتم، کارهای زیادی در این مورد می‌توانید انجام دهید که برخی از آن‌ها را با شما در میان می‌گذارم. همین‌طور که در این مقاله، مشکلات والد - نوجوان را بررسی می‌کنیم متوجه خواهید شد که کنترل بیرونی، تمام نیازها را ناکام می‌گذارد. اگر قبول ندارید، من آن را ثابت خواهم کرد. بامطالعه‌ی بیشتر، درخواهید یافت که هرچه اصل بدیهی نظریه انتخاب را بیشتر تمرین کنید، رابطه‌ی شما با فرزند نوجوانتان بهتر خواهد شد. اصل بدیهی نظریه انتخاب این است که وقتی با انسانی دیگر، حتی با یک غریبه سروکار دارید، اگر حرف‌هایی نزنید و رفتارهایی انجام ندهید که موجب قطع ارتباط او با نوبت، رابطه‌ی بهتری با او برقرار خواهید کرد.

 اگر رابطه‌ی شما با فرزند نوجوانتان در حال قطع شدن باشد، تقریباً همیشه خودتان متوجه این قضیه خواهید شد چون نیاز ژنتیکی به عشق و تعلق‌خاطر، شمارا نسبت به آنچه در حال وقوع است، بسیار حساس می‌کند. هر رفتاری که موجب قطع ارتباط شما با دیگری شود، با یک ندای درونی هشداردهنده ضعیف اما مهم همراه خواهد بود که می‌گوید: مراقب باش، ممکن است رابطه را قطع کنی. نشنیده گرفتن این ندا، شمارا درگیر مشکلات فعلی با فرزند نوجوانتان کرده است. عادات مضر را کنار بگذارید و عادات ارتباطی مفید را جایگزین آن‌ها کنید تا با بسیاری از مشکلات مواجه نشوید.