بیست و دو جفت از بیست و سه جفت کروموزوم های انسان شبیه یکدیگر هستند. اما جفت بیست و سوم با بقیه کروموزوم ها متفاوت است. در این جفت از کروموزوم ها دو نوع کروموزوم x و y وجود دارد. ترکیب ژنتیکی مردها xy است در حالی که در خانم ها به صورت xx است. در هنگام تقسیم میوز، مردها دو کروموزوم x و y میدهند و زنها دو ایکس. اگر در هنگام لقاح اسپرم حامل کروموزوم x وارد غشای تخمک شود، بچه دختر خواهد شد. اما اگر دیگر کروموزوم از اسپرم مرد وارد غشای تخمک شود بچه پسر خواهد شد.
شانس پسر شدن بچه 50-50 است اما همانطور که میدانید قضیه کمی پیچیده تر است چرا که عوامل محیطی چون شرایط مهبل نیز بر شانس دختر یا پسر شدن تأثیر میگذارد.
اما از یک دیدگاه شدیداً ژنتیکی شانس تشکیل هر کدام برابر است. حتی اگر شما هفت پسر هم داشته باشید باز هم احتمال دارد که هشتمین فرزند شما دختر باشد. بسیاری از مردم این قضیه مهم را نمیدانند و متوجه نیستند که این نکته در مورد تمام خصوصیات وراثتی صادق است. برخی از مردم به اشتباه تصور میکنند اگر فرزند آنها یک مشکل خاص ژنتیکی داشته باشد، شانس داشتن بچه به هنجار برای آنها کم یا زیاد میشود. اما در تولید مثل اینگونه نیست. هر مورد باروری در واقع یک شروع مجدد است و همان احتمالات در موردش صادق است.
اخیراً فنونی برای افزایش احتمال پسر شدن یا دختر شدن زوج ها ابداع شده است که به آنها انتخاب جنسیت میگویند و سخت نظر رسانه ها را جلب کردهاند. برخی از این فنون بسیار پیچیده هستند و در آن پس از جدا کردن اسپرم حامل کروموزوم ایکس، لقاح مصنوعی صورت میگیرد. شرکت های خصوصی نیز چنین خدماتی میدهند و گاهی ادعا میکنند که این روش در 70 تا 85 درصد موارد برای انتخاب جنسیت کودک موثر است. بهر حال در مورد انتخاب جنسیت بحث ها و اخلافات نظری زیادی وجود دارد.
در بسیاری از جوامع مردم فرزندان پسر را ترجیح میدهند. به ویژه آنکه فرزند اول پسر باشد. اکثر آنها نیز با هدف پسر شدن اولین فرزندشان، سراغ انتخاب جنسیت میروند. بین 18 الی 45 درصد از پاسخ دهندگان نسبت به استفاده از فن انتخاب جنسیت تمایل نشان میدهند و اکثریت قاطع مردان و زنان میگویند هدف اصلی آنها این است که فرزند نخستشان پسر باشد. شواهد نشان میدهد تعداد دانشجویانی که دوست دارند از این فناوری استفاده کنند افزایش یافته است.
اگر امکان استفاده از این فنون پیچیده آسان شود، نسبت جنسی به هم خواهد خورد و تعداد مردان نیز افزایش خواهد یافت. در جوامعی مثل چین که مردم به شدت پسر دوست هستند و سیاست های دولتی از خانواده های تک فرزند حمایت میکند، استفاده زیاد از این فنون تغییرات جمعیتی شدید ایجاد خواهد کرد. در نتیجه این سوال پیش میآید که آیا پدر و مادر ها حق دارند بدون در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی استفاده از فنون پیچیده آزمایشگاهی از این فنون استفاده کنند یا دولت حق دارد جلو استفاده از این فنون را بگیرد. قطعا پاسخ دادن به این سوال بسیار دشوار است.
پدر و مادرها چطور صفات خود را به نسل های بعدی انتقال میدهند؟ در مورد خصوصیاتی که با یک جفت ژن به ارث میرسند، تعیین اینکه آیا آن بچه ها صفات خاص را به ارث خواهند برد یا خیر آسان است. صفتی که فقط با یک ژن آشکار میشود، صفت غالب نامیده میشود و صفتی که وجودش منوط به وجود دو ژن است صفت مغلوب.
برخی از اختلالات ژنتیکی مثل برخی از خصوصیات انسان ها تابع این الگو هستند. برای مثال موی مشکی یا بلوند، کک مکی بودن در برابر کک مکی نبودن و حتی چال افتادن یا چال نیوفتادن صورت، همه معلول وجود یک ژن هستند. اگر هیچ یک از زن یا شوهر صفات خاص را نداشته باشند، باز هم اگر آن صفت مغلوب باشد میتواند به نسل بعدی منتقل شود. برای مثال اگر هر یک از آنها یک ژن از صفت یک ژن از بیماری سیتیک را داشته باشند، احتمال دارد فرزندشان این صفت را به ارث ببرد. سیتیک معلول وجود یک ژن نا به هنجار در کروموزوم 7 است. وقتی نمایان میشود که هر دو والد یک ژن نا به هنجار داشته باشند. لزومی ندارد مادر یا پدر کودک نشانه هایی از این اختلال را داشته باشند. چون این اختلال مغلوب است و تظاهرش نیاز به وجود دو ژن دارد. به کسی که یک ژن به هنجار و یک ژن نا به هنجار دارد، ناقل میگویند. چون اگر چه آن اختلال را ندارد اما میتواند ژن نا به هنجار را به فرزندانش منتقل کند.
این صفات به صفاتی گفته میشوند که روی جفت بیست و سوم از کروموزوم ها منتقل میشوند. کروموزوم ایکس سه برابر کروموزوم دیگر است در نتیجه صفات بیشتری را در خود جای میدهد. بسیاری از ژن های موجود روی کروموزوم ایکس روی دیگر ژن ها وجود ندارد و این موضوع پیامد های مهمی را در پیش دارد.
زنی را در نظر بگیرید که یک ژن معیوب صفتی مغلوب و یک ژن با کارکرد به هنجار را دارد که غالب است. همچنین فرض کنید این ژن ها فقط روی کروموزوم ایکس یافت میشوند. این زن تأثيرات ژن مغلوب را نشان نمیدهد چون در مقابل، ژن کارکرد به هنجار را دارد اما اگر بچه دار شود چه اتفاقی میافتد؟ او میتواند ژن به هنجار و ژن نا به هنجار را منتقل کند ولی در اینجا برخلاف موردهای قبلی، جنسیت کودک اهمیت خاصی پیدا میکند. دو مورد از صفات جنسیتی ثابت شده، هموفیلی (یک اختلال شدید خونی که اجازه نمیدهد خون فرد لخته شود) و کور رنگی هستند. چون زنها دو کروموزوم X دارند شانس هموفیلی شدن آنها ناچیز است. احتمال کور رنگ شدن زنها نیز خیلی کمتر است. برای مثال ندیدن رنگ قرمز ، سبز در حدود ۸ درصد از مردان را گرفتار میکند در حالی که این رقم در بین زن ها کمتر از ۰/۵ درصد است.
آیا سایر تفاوتهای زنان و مردان نیز بطور ژنتیکی مشخص میشوند؟ شاید طول عمر بیشتر آنها نیز تا حدودی معلول استعداد ژنتیکی آنان باشد. اما روان شناسان در مورد این گونه مسایل اختلاف نظرهای شدیدی دارند. جز در مورد برخی بیماری های ژنتیکی و صفات جسمی، نتیجه نهایی به تعامل ژن ها و محیط بر میگردد. با این حال امکان تبیین تفاوت های جنسیتی با استفاده از مکانیسم انتقال ژنتیکی جنسیتی یک امکان وسوسه انگیز است.
آیا اگر والدینتان مهربان و رئوف باشند، شما هم مهربان و رئوف خواهید شد؟ آیا برونگرایی و درونگرایی تا حدودی معلول استعداد ژنتیکی افرادند؟ شواهد محکمی وجود دارند که نشان میدهند این بٌعد از شخصیت انسان یک مؤلفه ژنتیکی دارد. ۲۰ تا ۴۵ درصد از تغییر پذیری موجود در برونگرایی، ثبات هیجانی، خوشایند بودن و وظیفه شناسی افراد محصول عوامل ژنتیکی است. صفاتی چون فرزی ذهنی، دینداری، سنت گرایی، مشکلات رفتاری، شادی، حادثه جویی، خودداری نفرت و بدبینی در بین دوقلوهای همسانی که جدا از هم بزرگ شدهاند همبستگی بالایی دارند و همبستگی آنها بین دوقلوهای ناهمسانی که جدا از هم بزرگ شده اند خیلی کمتر است. اما متوسط بودن نقش توارث در این صفات نشان میدهد که علاوه بر ژنتیک، محیط نیز در این صفات نقش دارد.
همه میدانند که هر بچهای با سرعت خاصی رشد میکند و سرعت رسش او معلول برنامه ژنتیکی غالب و خاص او است. فعالیتهایی چون ایستادن، سینه خیر رفتن، راه رفتن و حرف زدن تا حد زیادی به استعداد ژنتیکی کودکان بستگی دارند. آمارها نشان میدهند که یک کودک عادی در سن خاصی راه رفتن یا حرف زدن را می آموزد ولی رشد بهنجار دامنه متغیری دارد. زمانی باید به تحقیق و تفحص پرداخت که کودکان از خیلی از هنجارها فاصله گرفته باشند. باید در نظر داشت که در یک طیف گسترده بهنجاری، برخی بچه ها سریعتر از برخی دیگر رشد میکنند. اگر کودکی را پیش از کسب آمادگی مجبور به انجام کاری نکنیم عواقب جدیی خواهند داشت.
آمادگی یعنی این که کودک مهارتهای لازم برای انجام تکلیف مورد نظر را دارد. اگر والدین و معلمان متوجه این نکته نباشند، کودک مشکلاتی پیدا خواهد کرد. برای مثال، اگر کودک مفهوم ارقام را نداند و پدر و مادرش یا معلمش مجبورش کنند دو عدد را با هم جمع بزند، بی شک از عهده این کار بر نخواهد آمد. دلیل درماندنش هم این است که یادگیری جمع زدن ارقام منوط به آشنایی با رقم ها است. در چنین شرایطی کودک طعم تلخ شکست را میچشد. تکرار چنین تجاربی نیز اعتماد به نفس او را میگیرد. این استدلال در مورد امور جسمی و روانی مصداق دارد.
در تاریخ روان شناسی بر سر هیچ موضوعی به اندازه تأثیر عوامل ژنتیکی بر هوش اختلاف نظر وجود نداشته است. در این خصوص معمولا دو سوال مطرح میباشد؛ تغییر پذیری هوش تا چه حد معلول عوامل ارثی است؟ و هوش چقدر قابل اصلاح است؟ سوال اول ارثی بودن هوش را مطرح میکند. اگر چه وجود مؤلفه ژنتیکی در هوش تقريبا مورد قبول همگان است اما ارائه یک درصد خاصی در این مورد محل اختلاف است. برخی از صاحب نظران میگویند نمیتوان مقدار حقیقی ارثی بودن صفات الان را مشخص کرد. چون نمیتوانیم محیط را کنترل کنیم. در ضمن کسانی که سطح هوش مشابهی دارند محیطهای مشابهی ایجاد میکنند. آدم های بسیار باهوش محیط های تحریک کننده تری به وجود میآورند. در بررسی دوقلوهای لوییزویل که روی دوقلوهای همسان، ناهمسان و خواهر و برادرهای معمولی انجام شد، نمرات هوش خواهر و برادرهای معمولی شبیه نمرات هوش دو قلوهای ناهمسان بود. به دلیل اشتراک تقریبأ ۵۰ درصدی این دو گروه در ژنهای بافته مزبور یافته عجیبی نبود. دو قلوهای همسان نیز بیش از بچه های دو گروه دیگر به هم شباهت داشتند.
در مطالعهای روی دو قلوهای همسانی که جدا از هم بزرگ شده بودند، متوسط همگی دو قلوهای همسانی که در محیطهای متفاوتی بزرگ شده بودند ۰/۷۶ بود. این رقم بیش از همگی دوقلوهای ناهمسان با خواهر و برادرهای معمولی بود که در یک خانه بزرگ شده بودند و به همبستگی های دوقلوهای همسانی که با هم بزرگ شده بودند نزدیکتر بود. محققان در مورد دوقلوهای بمان و ناهانی که در دوران طفولیت از هم جدا شده بودند در کمال حیرت متوجه شدند که ۷۰ درصد از واریانس هوش مربوط به عوامل ژنتیکی بود.
این نتایج منتقدانی هم دارند بسیاری از دانشمندان معتقدند این رقم خیلی بالاست. در اکثر مطالعات این رقم در حدود ۵۰ درصد است که نشان میدهد تقریبا نیمی از تفاوتهای هوشی جمعیت ها معلول عوامل ژنتیکی میباشد و نیمی دیگر معلول محیط.
اما سوال دوم در مورد هوش-یا اصلاح پذیری هوش-اهمیت بیشتری دارد. برخی از روان شناسان از این میترسند که مردم تصور کنند اثبات مبنای ژنتیکی برای هوش، به معنای اهمیت نداشتن محیط است. بی شک این طور نیست و در مورد سیر ارثی بودن هوش باید محتاط بود. مشکلات موجود بر سر راه تعریف هوش و مشکلات موجود در طرح تحقیق در این زمینه برای طرفین این بحث مستمسک شده است، حتی یک رشته داده های یکان را هم میتوان به شیوه های مختلفی تفسیر کرد. خصوصا اگر یک محقق روی حوزه مطالعاتی خاصی متمرکز باشد و محققی دیگر روی حوزه مطالعاتی دیگری، روان شناسان این حقیقت را که هوش یک عصر محیطی دارد قبول دارند چون هیچ یک از همبستگی های بدست آمده کامل نبودهاند. در هر حال صرف نظر از این که به کدامیک از تخمین های مربوط به ارثی بودن هوش معتقد باشد در هوش عوامل ژنتیکی و محیطی نقش دارند.
اگر چه برخی از مطالعات بر اصلاح پذیری هوش گواهی میدهند اما در اینجا فقط به تحقیق اسکیلز اشاره خواهیم کرد . اسکیلز در دهه ۱۹۳۰ در یک پرورشگاه محقر کار میکرد که در آن به بچه ها زیاد رسیدگی و توجه نمیشد و برنامه های مورد اجرا در آن خیلی سفت و سخت بود. بچه های این پرورشگاه اسباب بازی نداشتند و محیط آن کسل کننده و افسردگی کننده بود. اسکیلز علاقه خاصی به دو دختر بچه داشت که دایم بدنشان را جلو و عقب میبردند و بیشتر وقت خود را در رختخواب میگذراندند. بعدها این دو دختر را به بیمارستان روانی انتقال دادند و سرپرستی آنها را به یک زن عقب مانده سالخورده محول کردند که خیلی به آنها رسیدگی و توجه میکرد. بعد از این ماجرا، رفتار دختر بچه ها عوض شد و پاسخ دهی آنان بالا رفت. اسکیلز سعی کرد اطلاعات بیشتری در مورد این پدیده جمع آوری کند. او بعضی از بچه ها را از محیط خشک و بی روح پرورشگاه منتقل کرد و سرپرستی آنها را در یک محیط بهتر به کودکان بزرگتری که عقب ماندگی ذهنی داشتند سپرد. نمرات هوش این کودکان بطور متوسط ۳۹ نمره بهبود یافت. حتی نمره هوش یکی از بچه ها عملا به بالای ۵۰ رسید. اما گروهی که در محیط کسالت آور پرورشگاه مانده بودند نسبت به زمان شروع تحقیق، کاهش نمره هوش داشتند.
امروزه اکثر روان شناسان این نتیجه گیری تحقیق وی را که تغییرات محیطی موجب بهبود هوش افراد میشوند قبول دارند. هرچند ایراداتی به روش تحقیق وی میگیرند، عوامل ژنتیکی دخیل در هوش مانع اصلاح پذیری آن نمیشوند. اما عامل ژنتیک بر انعطاف پذیری هوش تأثیر میگذارد. برخی از صاحب نظران میگویند هیچ برنامه تقویتی خاصی وجود ندارد که بچه های دارای هوش متوسط به پایین را نابغه کند اما تغییر شدید در محیط زندگی کودک، احتمالا تأثیر معناداری بر نمره هوش او خواهد گذاشت. در شماری از برنامه های تربیتی سعی شده است با ارائه آموزش های مختلف به کودکان و پدر و مادرها، نمرات هوشی کودکان افزایش داده شود که بسیاری از آنها در کوتاه مدت موفقیت آمیز بودهاند.