آیا فرزندان اقتدار و محدودیت را نمی طلبند؟
باوری که در میان مردم عادی و همچنین متخصصان رایج است این است که کودکان در حقیقت خواستار اقتدار هستند و مایلند والدینشان برای رفتارشان محدودیت قائل شوند. آنها اصرار می کنند که اعمال قدرت توسط والدین سبب می شود که کودک احساس ایمنی بیشتری داشته باشد. آنها معتقدند کودکِ بدون محدودیت؛ وحشی، بی انضباط و نا ایمن به بار می آید و عدم استفاده و قائل نشدن محدودیت توسط والدین این احساس را به فرزند می دهد که دوستش ندارند و برایش ارزش قائل نیستند.
در حالی که معتقدیم این گونه باورها از این رو مقبولیت دارد که اقتدار گرایی طرفدارانش را توجیه می کند، ولی نمی خواهیم باور چنین افرادی را که تلاشی برای توجیه پذیر کردن رفتارشان است، بی اعتبار کنیم. در این عقیده، حقانیت هایی هم وجود دارد، از این رو باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
به عنوان مثال، اگر بدانم کدام رفتارم برای همسرم نامطلوب است، با مشکلات کمتری مواجه خواهم شد. رفتار غیر قابل قبولی که هم اکنون به نظرم می رسد، این است که روزی که قرار است مهمان داشته باشیم تصمیم بگیرم به بازی گلف بروم یا در محل خدمتم اضافه کاری کنم.
آگاه بودن از اینکه رفتن به زمین گلف یا اضافه کاری در دفتر کارم در زمانی که همسرم به کمک من احتياج دارد او را آزرده می کند، از پیش به من هشدار می دهد که با تغییر دادن تصمیم خود می توانم از ناراحتی و خشم همسرم و احتمالا درگیری با او اجتناب کنم.
اما میان اینکه بگوییم فرزند می خواهد حدود اغماض والدین خود را بداند تا اینکه بگوییم فرزند مایل است والدينش برای رفتارش محدودیت قائل شوند، تفاوتی عمده و چشمگیر وجود دارد. حال اگر به مثال خود بازگردیم، متوجه می شویم که آگاهی درباره احساس همسرم از این بابت که دوست ندارد روزی که مهمان داریم به زمین گلف یا دفتر کارم بروم، برایم مفید است.
اما اگر همسرم به من بگوید: «من اجازه نمی دهم روزی که مهمان داریم به زمین گلف یا دفتر کارت بروی و این قبیل کارها خارج از محدوده است و نباید آن را انجام دهی»، قطعا مرا آزرده و خشمگین خواهد کرد.
من نمی توانم چنین رفتاری را بپذیرم. اینکه همسرم ممکن است چنین رفتاری را در پیش گیرد، برایم فرضی واهی و نشدنی است. کودکان هم نسبت به اعمال محدودیت توسط والدینشان همین واکنش را خواهند داشت. در مواردی هم که پدر یا مادر برای فرزند خود به طور یک جانبه محدودیت قائل می شود، این فرزند احساس رنجش و انزجار می کند. ما هرگز مشاهده نکرده ایم که کودکی خواستار اعمال محدودیت از این قبیل باشد :
« باید قبل از نیمه شب خانه باشی - بعد از آن خط قرمز است.» ، « نمی توانم اجازه دهم اتومبیل را ببری» ، « حق نداری در اتاق نشیمن با ماشینت بازی کنی.» ، « باید از تو بخواهم که سیگار نکشی.» «ما تو را از معاشرت با آن دو پسر بچه منع می کنیم.»
خوانندگان توجه می کنند که همه جملات بالا از نوع « پیام متشکل از ارائه راه حل » و همچنین متشکل از دوم شخص مفرد هستند.
حال به جای اینکه بگوییم: «کودکان خواستار این هستند که والدینشان بر آنها اعمال قدرت کنند و محدودیت قائل شوند»، بخواهیم جمله مناسب تری را به کار بریم، می توانیم چنین بگوییم: «کودک خواستار و نیازمند دریافت آگاهی هایی از سوی پدر و مادر خود درباره نظرشان نسبت به رفتار خود است تا به این ترتیب بداند کدام رفتارش مورد تأیید والدینش نیست.
اما کودک نمی خواهد پدر یا مادرش رفتار او را از طریق تهدید یا اعمال قدرت محدود یا اصلاح کند.» به طور خلاصه، کودکان در مواقعی که لازم باشد رفتارشان تغییر کند یا اصلاح شود، مایلند خودشان به این کار اقدام نمایند. کودکان هم مانند بزرگسالان ترجیح می دهند حاکم و مسلط بر رفتار خود باشند.