تا اینجا اینگونه به نظر میرسید که گویا کودکان فقط یک والد دارند و آن هم مادر است. در این رابطه پدران چه میشوند؟ ما اطلاعات زیادی در مورد رابطه کودک و مادر داریم، ولی شما در رابطه با همراهی و رابطه پدر و فرزندان تا چه حد اطلاعات دارید؟
پدران به اندازه ای که با کودکان بزرگسال خود درگیر میشوند به اطفال و بزرگسالان توجهی نمیکنند. زن ها بیشتر از مرد ها در تر و خشک کردن و رسیدگی به اطفال و خردسالان تجربه دارند. همین عدم تجربه به همراه تجویزهای فرهنگی مربوط به اولویت مادران در این کار باعث میشود مردها تمایل زیادی به تعامل با اطفال و خردسالان نشان ندهند. به همین دلیل است که زنان آمریکایی بیشتر از مردان برای کودکان خود وقت میگذارند. حتی وقتی مادر شاغل است نیز بیشتر احتمال دارد که مرخصی ساعتی بگیرد تا به فرزند خود رسیدگی کند. معمولاً او مسئول رسیدگی و مراقبت از کودک است.
البته با افزایش روند مشارکت مردانی که زنان شاغل دارند در خانه داری و نگهداری از کودکان، این وضعیت به تدریج و به آرامی تغییر خواهد کرد. از سال 1970 به این طرف متوسط مشارکت مردان در خانه داری و بچه داری تقریباً دو برابر شده در حالی که مشارکت زنان به یک سوم تقلیل یافته است. میزان بچه داری پدر ها از اواسط 1980 نیز تغییراتی کرده است و مردها در خانواده هایی که زن و مرد هر دو نان آور خانه اند، یک سوم از این مسئولیت ها را به عهده دارند. وقتی مادران سر کار میروند پدر ها در در روزهای کاری هفته وقت بیشتری را صرف فرزندانشان میکنند و این روند در روزهای تعطیل هفته هم زیاد تغییر نمیکند. این صرف وقت پدرها به ویژه برای کودکان پسر مصداق مییابد.
اما با وجود افزایش همکاری مردها، مادرها باز هم به طور کلی در مراقبت و نگهداری از فرزندان خود، مشارکت کمتری دارند و مشارکت آن ها در نگهداری از اطفال و خردسالان بسیار ناچیز است. وقتی از زوج های دارای طفل خواسته شد بر اساس یک مقیاس پنج درجه ای میزان مشارکت پدر خانواده را مشخص کنند، میانگین نمره حاصل برای بچه داری و خانه داری 1/7 بود. نکته جالب آن است که ارزیابی پدرها و مادرها هماهنگ نبود؛ پدرها ادعا میکردند که خیلی بیشتر از آنچه همسرشان تصور میکند در این کار ها کمک میکنند. اگرچه پدرها تا حدودی در این امور بیشتر مشارکت میکنند اما نباید در این مورد اغراق کنیم. تمام مطالعات نشان میدهد که حتی وقتی زن و مرد هردو شاغلند میزان زحمت آنها در امور خانه داری و بچه داری یکسان و عادلانه نیست.
تعامل پدرها و مادرها با فرزندانشان به دلایلی متفاوت است. مادرها مخصوصاً فرزندان خردسال خود را بیشتر تر و خشک میکنند و پدرها بیشتر با فرزندانشان بازی میکنند. علاوه براین پدرها بیشتر بازی های فیزیکی و هیجان انگیز انجام میدهند در حالی که مادران بازی های ساکت تر و کلامی تر دارند. ضمن اینکه مادران بیشتر بازی های متعارف مانند دالی موشه را انجام میدهند. این در حالی است که پدران بیشتر بازی های غیر متعارف و غیر قابل پیش بینی را انجام میدهند. این تفاوت های پدر و مادران تقریباً در طول سال های طفولیت فرزندشان ادامه خواهد داشت.
دلیل اینکه کودکان به دلایل متفاوتی به دنبال والدین خود میگردند نیز به تفاوت های تعاملی برمیخواهند و از مادران توجه و رسیدگی را طلب میکنند. این قضیه هم ربطی به جنسیت پدر و مادر ندارد و معلول از تجاربی است که با هر یک از آن ها داشته اند. این تفاوت تعاملی زمینه های فرهنگی نیز دارد. بازی های پدر و مادران سوئدی با اطفالشان فرقی ندارد در حالی که تعامل پدر و مادران آمریکایی با هم متفاوت است.
با وجود محدود بودن تعامل پدرها و اطفال، اطفال به پدران خود دلبستگی پیدا میکنند. تحول دلبستگی بین پدر و طفل تا حد زیادی شبیه به تحول دلبستگی مادر و طفل است. اطفالی که پدرانشان مهربان تر اند و در سه ماهگی با آنان بیشتر تعامل دارند در یک سالگی دلبستگی توأم با ایمنی پیدا میکنند. این اطفال مدت زمان بیشتری را صرف نگاه کردن به پدرشان میکنند و هنگام ورود و خروج پدرشان از اتاق واکنش های هیجانی نشان میدهند. در ضمن اطفالی که پدران خوبی دارند کنجکاو ترند، محیط اطرافشان را بیشتر کشف میکنند، احساس ایمنی بیشتری دارند و از لحاظ رشد حرکتی از بچه های دیگر جلوترند. هرچه جو و محیط کلی خانه بهتر باشد احتمال حساسیت پدرها نسبت به بچه ها بیشتر میشود و در نتیجه احتمال تشکیل یک رابطه توأم با ایمنی بین پدر و فرزند افزایش مییابد.
یک دانستن در بحث عملکرد بچه داری اشتباه است. گرچه پدرها به اندازه مادران به مراقبت و نگهداری از بچه ها نمیپردازند اما میتوانند بچه داری کنند. در این زمینه تجربه اهمیت زیادی دارد. مردی که مجبور بود پس از بازگشت زنش به سرکار از فرزندانش مراقبت کند میگفت:« کاری نیست که من نتوانم برای بچه ام انجام بدهم. از وقتی مادرش پس از اتمام مرخصی به سر کار برگشته بچه ما خیلی در غذا خوردن به من وابسته شده است.» با تشویق و فرصت کافی پدرها نیز میتوانند همان کارهای مادران را انجام بدهند و بچه ها را تر و خشک کنند. دلبستگی طفل به مادر محصول قوانین زیست شناختی نیست. کودکان متناسب با ماهیت تعاملات خود میتوانند به خیلی ها دلبستگی پیدا کنند. آنقدر که کیفیت تعاملات مهم است کمیت آن اهمیتی ندارد.
هر کس در این مورد نظری دارد. وجود یا عدم وجود این تأثیرات به جنسیت و طبقه اجتماعی کودک بستگی دارد. اشتغال مادران تأثیری بر دختران ندارد و حتی عملاً میتواند بر رشد آن ها تأثیر مثبت بگذارد. دخترانی که مادران شاغل دارند پیشرفت گرا تر هستند و مادرانشان برای آن ها حکم الگوی پیشرفت را دارند. پسران مادران شاغل نیز به اندازه فرزندان مادران خانه دار، افکار قالب جنسیت سنتی ندارند. احتمال اینکه فرزند زنان شاغل معتقد باشند که زن ها میتوانند صاحب صلاحیت باشند بیشتر است. هر چند این یافته تحقیقاتی بیشتر در مورد دختران آن ها صادق است تا پسران آنها. به طور کلی دختران مادران شاغل خیلی سازگار تر هستند، عملکرد تحصیلی خوب و آرمان های شغلی بالایی دارند.
یکی دیگر از متغیر های مهم طبقه اجتماعی است. به طور کلی اشتغال مادر بر رشد شناختی پسران طبقه کم درآمد تأثیر منفی نمیگذارد و برخی از بررسی ها نشان میدهند که نمرات پسران مادران شاغل طبقه کارگر در آزمون های رشد شناختی بالاتر است. اما یافته های تحقیقاتی در مورد رشد شناختی پسران طبقه متوسط هماهنگی ندارد. برخی از بررسی های انجام شده روی پسران طبقه متوسط نشان میدهد که تفاوت های موجود در زمینه رشد شناختی پسران به نفع پسرانی است که مادرشان شغل تمام وقت ندارند. اما این قضیه در مورد دختران مادران شاغل طبقه ی متوسط صدق نمیکند. این مطالعات نشان میدهند که نمرات پسران طبقه متوسط تا حدودی کمتر است. برخی از محققان معتقدند تکوین این خصوصیات مستلزم نظارت بیشتر والدین است حداقل در مورد پسران که عدم حضور و مشارکت والدین به آن ها بیشتر لطمه میزند. اما در برخی مطالعات هم اثری از تفاوت دیده نمیشود.