رشد عبارت است از زنجیرهای از تغییرات جسمی، اجتماعی و شخصیتی که به مرور زمان روی میدهد. مبحث رشد کودک نیز عبارت است از بررسی علمی این تغییرات در دوران کودکی. همه این فرایند رشد را سپری میکنیم و بسیاری از جنبه هایش قابل پیش بینی است. کودکان پیش از راه رفتن ، نشستن را می آموزند و پیش از دویدن راه رفتن را . همین پیش بینی پذیری امکان مطالعه علمی رشد را محیا میکند. اما در درون این پیش بینی پذیری، فردیت هم هست. کودک معمولی یک افسانه است. برای هر کودک اتفاقات خاصی میافتد و کودکان یک اتفاق مشخص را به شیوه های متفاوتی تجربه میکنند. برخی از کودکان رشد سریع و چشم گیری دارند و برخی دیگر به تدریج رشد میکنند. هر کودکی در عین مشابهت با کودکان دیگر، یک انسان بیهمتا است.
برای درک بهتر از ماهیت رشد، باید روند رو به جلوی برخورد کودکان با مسائل و مفاهیم را بررسی کنیم. برای مثال هر چه کودکمان بزرگتر میشوند، تغییرات بیشتری در برداشت هایشان از دوستی و دوست یابی ایجاد میشود. در دوران طفولیت خردسالی، مجاورت فیزیکی یا تمایل به بازی کردن با اسباب بازیهای سایر کودکان دوستیها را تعریف و تعیین میکند. کودکان سه چهار ساله دوستی ها را بر مبنای همبازی های خود تعریف میکند. برای کودکان، دوست کسی است که همبازی آن ها باشد. در سال های نخست دبستان، کمک کردن و شراکت و داد و ستد مبنای دوستی های کودکان قرار میگیرد. البته آنها در این داد و ستدها منفعت شخصی خود را در نظر دارند نه منافع طرف مقابل را . اما در سالهای آخر دبستان نقطه نظرات دیگری در این مورد پیدا میکنند و کسی را دوست خود میدانند که بتواند با او اوقات خوشی را سپری کنند و مشکلات مشابه داشته باشند. در این دوران آن ها نیاز های مادی و احساسات خود را با هم به نمایش میگذارند. اما حس حسادت و تملک هم دارند. در مرحله پایانی نیز، دوستی مستلزم مشارکت متقابل و اعتماد است که بندرت پیش از نوجوانی مطرح میشود. در اینجا تحول مفهوم دوستی نزد کودکان را بررسی کردیم و دیدیم که این تغییرات ظاهراً یک نظم و مسیر قابل پیش بینی دارند. اما نکته غیرقابل پیش بینی این است که دقیقاً نمیدانیم کودکان در کدام مقطع سنی هر یک از این برداشت ها را دارند. برخی از کودکان در مقایسه با دیگران پیشرفته ترند. اگر چه با کسب اطلاعات در مورد نقطه نظرهای کودکان در مورد دوستانشان میتوانیم سیر پیشرفت برداشت آنان در مورد دوستی را بفهمیم. اما نمیتوانیم بگوییم دقیقاً هر مفهوم و برداشت جدید در مورد دوستی در کدام مقطع سنی ایجاد میشود.
بهطور کلی تغییرات رشدی به دو گروه تقسیم میشوند: تغییرات کمّی و تغییرات کیفی. تغییرات کمّی تغییراتی هستند که در مقادیر، تعداد و اندازهها روی میدهند. این گونه تغییرات را برای مثال به کمک واحد های اندازه گیری پوند و اینچ میتوان اندازه گرفت. هر تغییری که شامل افزایش یا کاهش یک خصیصه باشد، تغییر کمّی محسوب میشود. اما تغییرات کیفی یعنی؛ تغییرات فرایندی، کارکردی، ساختاری و یا سازمانی . سیر تحول برداشت کودکان در مورد دوستی نمونهای از تغییرات کیفی است. مقدار این تحول را نمیتوان دقیق مشخص کرد فقط میتوان تفاوت را نشان داد. کودکان خردسال برخلاف کودکان بزرگ تر مسائل را دسته بندی نمیکنند.
ضرب المثلی قدیمی میگوید؛ کودک پدر انسان است. کودکانی که تحت مراقبتهای هیجانی کافی قرار نمیگیرند، الگوهای رفتاری نا بهنجاری نشان میدهند و بعدها کارکرد های اجتماعی و هیجانی محدودی خواهند داشت. برای مثال بین وضعیت روان شناختی تروریست ها و دوران کودکی آنها که توأم با نا امیدی، خشم و الگوهای خشن است رابطه ای وجود دارد. تروریست ها فقط با عضویت در گروه های تروریستی کارایی خود را نشان میدهند. در ضمن حدوداً نیمی از تروریست های مورد بررسی در دوران کودکی خود یک بیماری خطرناک داشته اند که عده معدودی در فرهنگ آن ها میتوانسته اند از آن بیماری جان سالم به در ببرند. همین قضیه هم باعث میشود خطر مرگ را در دوران بزرگسالی نادیده بگیرند.
اکثر انسان ها ازدواج میکنند و بچه دار میشوند. شناخت بیشتر کودکان باعث میشود مشکلات و ظرفیت های کودکان را بیشتر بشناسیم و به والدین اجازه میدهد از تربیت فرزندان خود بیشتر لذت ببرند. برای مثال والدین با پی بردن به سیر رشد شناختی کودکان میتوانند بفهمند چرا فرزندشان از فلان بازی لذت میبرد. در عین حال والدین با پی بردن به جایگاه فعلی فرزند خود، میتوانند به او کمک کنند. والدین با کسب اطلاعات در مورد مهارتهای لازم برای روخوانی میتوانند مناسب ترین زمان را برای آموزش روخوانی به فرزندشان تشخیص بدهند. در عین حال میتوانند علائم هشدار دهنده را بیابند و اقدامات اصلاحی مناسبی را به اجرا گذارند.
تمام کسانی که با کودکان سر و کار دارند یعنی معلمان، متخصصان بهداشت روانی، پرستاران و ... باید اطلاعاتی در مورد رشد کودک داشته باشند. آن ها خیلی به روان شناسی رشد کودک احتیاج دارند. برای مثال اگر معلمان بدانند که نحوه ارائه سؤال تأثیر زیادی بر نحوه پاسخ دهی دانش آموزان میگذارد، دیگر بسیاری از ناکامی ها و شکست ها روی نخواهد داد. پرستاران هم باید راه و رسم ارتباط با کودکان را در شرایط بحرانی و نحوه بیان این اتفاقات برای کودکان را بدانند. آن دسته از متخصصان تغذیه نیز که با فرایندهای فکری کودکان آشنایی دارند از راهبرد های بهتری برای تشویق کودکان به رعایت رژیم های غذایی استفاده میکنند.