دیدگاه پدر و مادر نسبت به رفتار فرزندان خود | گهوارک

دیدگاه پدر و مادر نسبت به رفتار فرزندان خود

 

پدر و مادر انسان‌اند، قادر مطلق نیستند

 

انسان هنگامی که صاحب فرزند می‌شود، دگرگونی خاص و نسبتاً ناخوشایندی در دیدگاهش به وجود می‌آید. یعنی ناگهان فراموش می‌کند که انسانی بیش نیست و برای خود وظایفی فراتر از یک انسان معمولی قائل می‌شود و حال که به‌افتخار مادری یا پدری نائل شده گمان می‌کند باید رفتاری خاص داشته باشد.

رسیدن به این حالت خاص پدر و مادر شدن در بسیاری از موارد سبب می‌شود که فراموش کند همانند سایر انسان‌ها خطاپذیر است و محدودیت‌های فردی دارد و احساساتش هم مانند دیگران است و با فراموش کردن این واقعیت که یک انسان معمولی است از قالب انسانیت خارج می‌شود و دیگر احساس نمی‌کند که می‌تواند خودش باشد و اکنون‌که صاحب فرزند شده موظف است فردی با مسئولیت سنگین بوده و سعی کند بهتر از یک انسان عادی باشد.

او بار سنگین جدیدی را بر دوش خود احساس می‌کند و گمان نمی‌کند که همواره باید اساسی ثابت داشته باشد و بی‌وقفه به فرزندش عشق دارد و بدون هیچ قید و شرطی نسبت به فرزندش پذیرا و باگذشت باشد و از نیازهای شخصی خود چشم‌پوشی نماید و همیشه منصف بوده و بالاتر از همه بر این باور باشد که حق ندارد همان خطاهایی را مرتکب شود که والدینش در تربیت مرتکب شده‌اند. درحالی‌که این‌گونه نیات هم پسندیده و هم قابل‌درک و تقدیر است. ولی عموماً کیفیت تربیتی پدر و مادر را کاهش می‌دهد و اینکه والدین فراموش کنند که انسان هستند نخستین اشتباه بزرگ آنان در آغاز تولد فرزندشان است یک والد موفق باید به خود اجازه دهد که انسان حقیقی و معمولی باشد و فرزندان این کیفیت حقیقی و انسان معمولی بودن والدین را بسیار ارج می‌نهند و بسیار مناسب است که آن‌ها مثلاً چنین بگویند: پدرم اصلاً مصنوعی نیست یا مادرم آدم بسیار خوبی است و آنگاه‌که به سنین نوجوانی رسیدند بگویند: پدر و مادرم بیشتر با من دوست هستند تا پدر و مادر. آن‌ها آدم‌های بسیار دوست‌داشتنی هستند. آن‌ها هم مانند سایر آدم‌ها اشکالاتی دارند ولی من آن‌ها را همان‌طور که هستند دوست دارم این فرزندان به‌روشنی می‌گویند دوست دارند پدر و مادرشان انسان باشند نه قادر مطلق. از اینکه والدینشان انسان‌های عادی هستند و نقش هنرپیشه‌ها را بازی نمی‌کنند و سعی ندارند غیر ازآنچه هستند جلوه دهند بسیار راضی هستند. سؤال اینجاست که پدر و مادر چگونه می‌توانند برای فرزندشان انسان معمولی باشند و این کیفیت حقیقی بودن را در تربیت فرزندان حفظ کنند؟

در این مقاله تلاش می‌کنیم به پدران و مادرانشان دهیم برای اینکه والدین مؤثر و موفق باشند لازم نیست انسان بودن خود را کنار بگذارند شما می‌توانید باور کنید انسان هستید که نسبت به فرزندتان هم احساس خود هم احساس بد داریم و حتی لازم نیست در تمام مدت والدین و مؤثر و موفق باشید. در زمان‌هایی که احساس نمی‌کنید واقعاً آن‌ها را قبول دارید آیا دوست دارید لزومی ندارد که چنان وانمود کنید، از سوی دیگر لزومی هم ندارد که میزان پذیرش و علاقه شما به همه فرزندانتان یکسان باشد و بالاخره شما و همسرتان ناچار نیستید که در برخورد با فرزندانتان جبهه واحدی داشته باشید. ولی کاملاً ضروری است بیاموزید که باید همواره از کم و کیف احساس خودآگاه باشید برای یاری‌دادن به والدین در آگاهی یافتن از احساساتشان و عوامل مؤثر در تغییر آن تحت شرایط متفاوت به درج مطالب زیر می‌پردازیم.

 

 

راهکارهای پذیرفتن و نپذیرفتن

همه پدران و مادران در زمان‌های مختلف و به‌خصوص هنگامی‌که خودشان هستند دو گونه برداشت مشخص می‌توانند نسبت به هریک از فرزندان خود داشته باشند و آن عبارت از پذیرفتن یا نپذیرفتن رفتار آن فرزند است. منظور از رفتار در اینجا کار انجام‌شده یا سخنان جاری‌شده توسط فرزند شما در عالم واقعیت است، نه آنکه ناشی از قضاوت شماست. برای مثال، اینکه فرزند شما لباسش را روی زمین رها کند یک رفتار است اما اینکه به خاطر آن شما به او برچسب شلختگی بزنید قضاوت شما از آن رفتار را نشان می‌دهد تمامی آنچه را که فرزند شما انجام می‌دهد یا به زبان می‌آورد را می‌توان در یک چهارگوشه قرارداد که آن را چهارگوشه سنجش رفتار می‌نامیم.

بدون تردید برخی از این مجموعه رفتارها برای شما قابل‌قبول و برخی دیگر غیرقابل‌قبول هستند برای تمیز دادن این‌گونه رفتارها می‌توانیم رفتارهای قابل‌قبول را در بالا و رفتارهای غیرقابل‌قبول را در پایین چهارگوشه سنجش قرار دهیم. برای مثال این‌که فرزند شما در روز تعطیل به تماشای تلویزیون بپردازد تا شما بتوانید به کارتان برسید می‌تواند رفتار قابل‌قبول تلقی شود. ولی اگر او صدای تلویزیون را آن‌قدر زیاد کند که سبب مزاحمت شود رفتارش غیرقابل‌قبول خواهد بود بنابراین خط جداکننده مجموعه رفتارهای قابل‌قبول و غیرقابل‌قبول برای هر پدر و مادری متفاوت خواهد بود. چون برخی از رفتارهایی که برای یک مادر پذیرفتنی است برای مادری دیگر ممکن است نپذیرفتنی باشد از سوی دیگر مادری ممکن است بیشتر رفتارهای فرزندش به نظرش غیرقابل‌قبول بیاید و ازاین‌رو به‌ندرت احساس‌گرمی و پذیرش نسبت به فرزندش داشته باشد. میزان پذیرش پدر و مادر از بابت رفتار فرزند تا حدی بستگی به خصوصیات آن پدر و مادر دارد. برخی از والدین صرفاً به خاطر ساختار شخصیتی‌شان، تحمل‌پذیری بیشتری نسبت به فرزند خود  دارند و جالب است که دیدگاه ایشان نسبت به رفتار سایر افراد جامعه نیز همین‌طور است و تحمل‌پذیری‌شان ناشی از ساختار درونی آنان است. یعنی امنیت درونی و تحمل بالایی دارند و از رفتار خود راضی هستند و احساس آن‌ها ازآنچه پیرامونشان می‌گذرد مستقل است و علاوه بر این دارای خصوصیات شخصیتی متفاوتی می‌باشند. همه ما با این افراد برخورد کرده‌ایم و بااینکه نمی‌دانیم چه عاملی سبب شده که چنین باشند ولی به‌هرحال آنان را انسان‌هایی آسان‌گیر و پذیرا می‌شناسیم و در کنار آنان احساس راحتی می‌کنیم و می‌توانیم حرف دلمان را به آن‌ها بزنیم و در حضورشان خودمانی باشیم. پدران و مادران سخت‌گیر و کم‌تحملی هم وجود دارند که همواره رفتارهای دیگران را غیرقابل‌قبول می‌شمارند و هنگامی‌که رفتار آن‌ها با فرزندانشان را ملاحظه می‌کنیم در شگفتی فرومی‌رویم که چرا رفتارهایی که پذیرفتنی است به نظرشان غیرقابل‌قبول می‌آید.

این‌گونه مردم غالباً از آن دسته افرادی هستند که باورهای تند و انعطاف‌پذیری دارند و برایشان مسلم شده که دیگران چگونه باید رفتار کنند و کدام رفتار شایسته و کدام ناشایسته است. باور آن‌ها به فرزندانشان محدود نمی‌شود بلکه همه را در برمی‌گیرد که انسان در حضورشان احساس ناراحتی می‌کند. چون احتمالاً از این بابت که رفتارش موردقبول آن‌هاست دچار تردید می‌شود. اخیراً با مادری که با دو پسرش به سوپرمارکت آمده بود برخورد کردم. از دیدگاه من هر دو پسر رفتار معمولی داشتند شرور نبودند و مزاحمتی فراهم نمی‌کردند. بااین‌حال مادرشان بدون وقفه به آن‌ها بکن‌نکن می‌کرد و مثلاً می‌گفت دنبال من بیایید، به این‌ها دست نزنید، بجنبید، جلوی من حرکت کنید. به‌این‌ترتیب به نظر می‌آمد که این مادر هیچ‌یک از حرکات پسرانش را نمی‌پذیرد.

درحالی‌که موقعیت خط مرزی میان کارهای قابل غیرقابل‌قبول تا حدودی منحصراً به دیدگاه والدین بستگی دارد، میزان مقبولیت اعمال فرزندان به خود آن‌ها نیز بستگی دارد و پذیرفتن رفتار برخی فرزندان کار دشواری است. چون این‌گونه فرزندان ممکن است رفتاری تهاجم داشته و خصیصه‌های رفتاری‌شان عملاً دلپذیر نباشد و پذیرفتن رفتار و فرزندی که بیمار یا بدخواب است یا مرتباً گریه می‌کند و یا دچار ناراحتی‌های گوارشی است، برای اکثر پدران و مادران دشوار است.

این راهنمایی‌ها که در بسیاری از کتاب‌ها و مقالات درج‌شده و به پدر و مادر توصیه می‌کند که باید رفتار فرزندانشان را به‌گونه‌ای یکسان بپذیرند نه‌تنها گمراه‌کننده است، بلکه بسیاری از اوقات والدین را به لحاظ عدم رعایت برابری دچار شرمساری می‌کند بیشتر مردم به‌آسانی ازلحاظ میزان پذیرش خود در معاشرت با بزرگ‌سالان دیگر رفتاری نابرابر دارند پس دلیلی ندارد که با فرزندانشان به‌گونه‌ای دیگر قضاوت کنند. برخی از این افراد رفتار دختران را آسان‌تر از پسران می‌پذیرند و برخی دیگر کاملاً برعکس. تحمل فرزندان پرتحرک برای بعضی از پدران و مادران دشوارتر است. از دیدگاه برخی والدین پذیرفتن رفتار کودکان کنجکاو و جستجوگر در مقایسه کودکان بی‌تفاوت مستقل مشکل‌تر است. بعضی از کودکان آن‌قدر شیرین و جذاب‌اند که هر کاری که می‌کنند به نظر پذیرفتنی می‌آید درحالی‌که هستند کودکانی که حضورشان در همه کارهایشان نپذیرفتنی قلمداد می‌شود. نکته حائز اهمیت دیگر این است که خط جداکننده محدوده رفتارهای پذیرفتنی و نپذیرفتنی ثابت نمی‌ماند و مرتب بالا و پایین می‌رود. و این نوسانات تحت تأثیر عوامل گوناگونی چون شرایط روانی والدین و موقعیت و وضعیت امور در زمان مربوطه قرار می‌گیرد. پدر و مادری که در حال حاضر احساس سلامت و توانمندی و شادابی می‌کنند به‌احتمال بیشتر آمادگی تحمل و پذیرفتن رفتار فرزندشان را دارند و در این عالم شادابی وی از خویش، کمتر رفتاری که از فرزندش سر می‌زند او را می‌آزارد. درصورتی‌که همان پدر و مادر اگر از بی‌خوابی یا سردرد در رنج و یا از دست خودش ناراضی باشد بسیاری از کارهای فرزندش را ملال‌آور می‌داند و درنتیجه خط جداکننده رفتار فرزندش در چهارگوشه نشان‌دهنده اعمال قابل‌قبول به سمت بالا، یعنی افزایش تعداد کارهای غیرقابل‌قبول میل می‌کند.

 

 

پدر و مادر دیدگاه تغییر دارند

از مطالب قبلی نتیجه می‌گیریم که دیدگاه پدر و مادر در برابر رفتار فرزندان متغیر و در نوسان است. با توجه به اینکه روی برخورد آنان از یک روزبه‌روز دیگر، از یک فرزند به فرزند دیگر و از یک موقعیت به موقعیت دیگر در حال تغییر است، چاره‌ای جز این ندارد. درنتیجه خط جداکننده رفتارهای قابل‌قبول و غیرقابل‌قبول فرزندان هم در چهارگوشه رفتار مرتباً در نوسان هست. چنانچه پدر و مادر تلاش کنند که دیدگاه یکنواخت داشته باشند، آنگاه دیگر خودشان نیستند و از واقعیت دور شده‌اند. روش سنتی که پدر و مادر را بر آن می‌دارد هر طور که شده دیدگاه یکسانی نسبت به رفتار فرزندان داشته باشند، نادیده می‌گیرد که فرزندان با یکدیگر فرق دارند و پدر و مادر هم انسان‌اند و متفاوت و شرایط همیشه یکسان نیست و علاوه بر آن‌چنان توصیه‌هایی از این بابت که والدین را ناگزیر می‌کند که رفتاری نمایشی داشته و نقش انسان‌هایی را بازی کنند که احساسات ثابت و تغییرناپذیر دارند، اثرات نامطلوبی به‌جای خواهد گذاشت.

 دیدگاه پدر و مادر نسبت به رفتار فرزندان خود 

پدر و مادر ناچار نیستند که روش واحدی را اختیار کند

نکته مهم دیگر درباره مضرات یکسان شدن رفتار پدر و مادر با فرزندان، این است که آنان را بر آن‌اند تا تلاش کنند همواره احساس برابر یکسانی نسبت به رفتار فرزندشان داشته باشند و درواقع جبهه واحدی را در مقابل فرزند خود اختیار کنند. این روشی بسیار اشتباه است که امروزه به‌عنوان یکی از پراستفاده‌ترین روش‌های تربیت فرزندان به کار گرفته می‌شود. بر پایه این روش نامطلوب پدر و مادر باید چنان حامی یکدیگر باشند که فرزندشان متقاعد شود که هردوی آن‌ها برداشت یکسانی از یک رفتار خاص دارند. استفاده از این روش نه‌تنها به لحاظ قرار دادن نابرابر دو نفر علیه یک نفر عادلانه نیست، بلکه اغلب یکی از والدین را به‌عنوان انسانی نمایشی و غیرواقعی معرفی می‌کند. مثلاً رفتار یک دختر ۱۶ ساله معمولاً در استاندارد موردنظر مادرش درزمینهٔ مرتب و منظم نگه‌داشتن اتاق موردقبول نیست. درصورتی‌که از دید پدرش اتاق او به‌اندازه کافی تمیز و مرتب و قابل‌قبول است. اکنون مادر پدر را تحت‌فشار قرار می‌دهد که با وی هم دید شده و درنتیجه جبهه واحدی را در برابر دخترشان اختیار کنند تا به‌این‌ترتیب مادر نفوذ بیشتری بر دختر داشته باشد. حال اگر پدر نظر مادر را برخلاف عقیده‌اش تعیین کند در حقیقت برخلاف عقیده خود عمل کرده است.

 

پذیرفتن ساختگی

هیچ پدر و مادری پذیرایی همه رفتارهای فرزندش نیست و خواه‌ناخواه برخی رفتارهای فرزند برایش در محدوده رفتار غیرقابل‌قبول قرار می‌گیرد. برای بعضی از والدین خط جداکننده رفتارهای قابل‌قبول است رفتارهای غیرقابل‌قبول در سطوح بسیار پایین از چهارگوشی سنجش رفتار قرار می‌گیرد. اما پدر و مادری یافت نمی‌شود که به‌طور غیر مشروط همه رفتارهای فرزند خود را قابل‌قبول بداند. پدران و مادرانی هستند که وانمود می‌کنند اکثر رفتارهای فرزندشان مورد تأییدشان است ولی آن‌ها در حقیقت تلاش می‌کنند که نقش والدین خود را بازی کنند. به همین دلیل است که این بخش از رفتارهای پذیرفته‌شده آن‌ها غیرواقعی و تصنعی است و آنان درحالی‌که به‌ظاهر رفتار خاصی از فرزندشان را قابل‌قبول خود می‌دانند اما درواقع آن رفتار را نپذیرفتنی می‌دانند.

برای مثال مادری را در نظر بگیرید که از اینکه فرزندش تا دیروقت بیدار بماند ناراحت است و ترجیح می‌دهد به‌جای صرف وقت برای وادار کردن فرزندش به خوابیدن، کتاب جدیدش را مطالعه کند و از سوی دیگر، این مادر نگران است که اگر فرزندش به‌اندازه کافی نخوابد فردای آن روز بداخلاق یا بیمار می‌شود. در این شرایط مادر از روی خودخواهی از روش ملایمت و نرمی استفاده کرده و وانمود می‌کند که برخلاف گذشته دیر خوابیدن برایش قابل‌قبول است. درحالی‌که درواقع با این کار موافق نیست و از بابت آن ناراحت و عصبانی است. ولی مایل نیست که از تمایلات خود خواهانِ خود چشم‌پوشی کند. در این‌گونه موارد چهارگوشه سنجش رفتار به سه بخش، یعنی قابل‌قبول و قابل ساختگی و غیرقابل‌قبول تقسیم می‌شود. حال ببینیم اثرات پذیرفتن‌های غیرواقعی والدین روی فرزندان چیست. می‌دانیم که کودکان نسبت به رفتار و دیدگاه‌های والدینشان بسیار حساس هستند و می‌توانند احساس واقعی پدر و مادر را از روی واکنش‌های غیرلفظی آن‌ها احساس کنند. این‌ها نشانه‌هایی است که خودکار خودآگاه یا ناخودآگاه توسط فرزندان احساس می‌شود. پدر یا مادری که از درون آزرده است به‌ناچار با واکنش‌هایی چون اخم کردن و بالا انداختن ابرو یا تغییر لحن و فرم خاص صورت و بدن ناخشنودی ناگفته خود را برملا می‌سازد و چنین علائمی از دیدگاه کودکان بسیار کم سن و سال هم به‌واسطه تجربیات گذشته‌شان پنهان نمی‌ماند. درنتیجه فرزند در همان زمان عدم قبول پدر یا مادر را حس می‌کند. اکنون توجه کنید در مواردی که یک مادر در عالم واقع رفتار خاصی از فرزندش را نپذیرفتنی می‌داند اما وانمود می‌کند که آن پذیرفته است و فرزندان هم به این دوگانگی پی می‌برند چه اتفاقی می‌افتد؟

اکنون فرزند سردرگم شده چون پیام‌های متناقضی را دریافت کرده است، یعنی از یک‌سو گمان می‌کند بیدار ماندن او برای مادرش بدون اشکال است ولی از سوی دیگر ناراحتی بیان‌نشده مادر را حس می‌کند، طبعاً گیر افتاده است. چون هم دوست دارد تا دیروقت بیدار بماند و هم مایل است که مادر از رفتار او راضی باشد و نمی‌داند عدم مخالفت مادر را جدی بگیرد و قیافه ناخشنود او را. قرار دادن فرزند در چنین محذوری، می‌تواند سلامت روانی او را به‌طورجدی تهدید کند. همه می‌دانیم که قرار گرفتن در شرایطی که دریافت پیام‌های متناقض ما را در انتخاب رفتار ما سردرگم می‌کند، چقدر ناراحت‌کننده است. فرض کنید از دوستتان بپرسید اشکال ندارد یک سیگار دود کنم؟ و پاسخ دهد خیر. اما به‌محض آنکه سیگارتان را روشن کردید، بدون این‌که کلمه‌ای بگوید ترش کند و معلوم شود که این عمل شمارا دوست ندارد. اکنون شما چند کار می‌توانید انجام دهید. می‌توانید بگویید آیا مطمئنی که اشکالی ندارد و سیگارتان را با ناراحتی خاموش‌کنید و یا علی‌رغم این‌که می‌دانید او از این کار شما خوشش نمی‌آید به کشیدن سیگار ادامه دهید. فرزندان هم هنگام برخورد با پذیرفته شدن تصنعی رفتارشان دچار این‌گونه مضرات می‌شود و تکرار این وقایع می‌تواند این احساس را در آنان ایجاد کند که موردعلاقه نیستند و به‌تدریج آنان را دچار اضطراب و ناامنی و مشکلات دیگر خواهد کرد. پذیرفتن تصنعی رفتار فرزندان عارضه دیگری هم دارد که می‌تواند آسیب بیشتری به روابط میان والدین و فرزندان وارد کند. فرزندان در اثر دریافت پیام‌ها و واکنش‌های متناقض از سوی پدر و مادرشان نسبت به صداقت و یکرنگی آنان دچار تردید می‌شوند. چون بارها تجربه کرده‌اند که گفته‌های آنان با برداشت‌هایشان کاملاً متفاوت است و دیر یا زود اعتمادشان را به آن پدر یا مادر از دست می‌دهند.

دیدگاه پدر و مادر نسبت به رفتار فرزندان خود 

 

آیا می‌شود فرزند مقبول باشد ولی رفتارش نامقبول؟

من نمی‌دانم این عقیده از کجا سرچشمه گرفت ولی می‌دانم بسیاری از پدران و مادران تحت نفوذ مبلغین روش آسان‌گیری و نرمش و ملایمت فراوان با فرزندان قرار دارند و هم‌زمان اقرار می‌کنند که همیشه موافق رفتار و فرزندانشان نبوده‌اند. من بر این باورم که چنین رفتاری ناآگاهانه و زیان‌آور است و از واقعی و صادق بودن پدر و مادر جلوگیری می‌کند و برای اینکه چنین باوری ممکن است تا حدودی احساس گناه پدر و مادر را از بابت مواقعی که رفتار فرزندشان مورد تأییدشان نبوده برطرف نماید. ولی در درازمدت برای روابط میان والدین و فرزندان زیان‌آور هست. این نوع دوگانگی به پدر و مادر مجوزی حرفه‌ای گونه می‌دهد تا از زور و اختیارات خود برای محدود کردن رفتارهای مشخصی که موردقبولشان نیست، استفاده کنند. والدین بر پایه تفسیر و تعبیری که از این مجوزها دارند، خود را محق می‌دانند که از هرگونه ابزاری برای ایجاد کنترل، محدودیت، ممنوعیت و محدودیت رفتار مشخصی از رفتارهای فرزند خود بهره‌گیری کنند. مشروط بر آن‌که این عمل آنان طوری زیرکانه باشد که فرزندان را رد کرد رفتارش ترغیب کند نه عدم مقبولیت خودش.

 
 
تعریف ما از والدینی که خودشان هستند

روش ما برای سنجش رفتار فرزندان، پد رو مادر را یاری می‌دهد تا برداشت‌های غیرقابل‌انکار و عواملی را که در تغییر پوسته این برداشت‌ها مؤثرند، بشناسند. پدران و مادرانی که واقعی هستند، خواه‌ناخواه نسبت به فرزندشان هم احساس مقبولیت و هم عدم مقبولیت می‌کنند. یعنی دیدگاه آن‌ها نسبت به یک رفتار خاص فرزندشان همواره یکسان نیست و در زمان‌های مختلف تغییر می‌کند. آن‌ها نباید احساس درونی خود را پنهان کنند؛ آن‌ها باید بپذیرند که یک رفتار خاص فرزندشان ممکن است برای یکی از والدین پذیرفتنی و برای دیگری نپذیرفتنی باشد و به همین جهت پدر و مادر به‌ناچار میزان پذیرش متفاوتی نسبت به هر یک از فرزندان خود خواهند داشت. به‌طور خلاصه، باید بگوییم که پدر و مادر انسان‌اند و قادر مطلق نیستند. آن‌ها نباید ناگزیر شوند که به‌طور نامشروط و حتی یکسان و پیوسته پذیرای رفتار فرزند خود باشند و هرگز نباید برخلاف نظرشان وانمود کنند که رفتاری را می‌پذیرند. هرچند فرزندان ترجیح می‌دهند موردپذیرش قرار گیرند، اما آن‌ها در مواقعی که پیامی صادقانه و واقعی از سوی والدینشان دریافت می‌کنند، به گونه سازنده‌تری با عدم پذیرش آنان برخورد می‌کنند. این امر نه‌تنها تحمل اوضاع را برایشان آسان‌تر می‌کند، بلکه آنان را به این باور می‌رساند که پدر و مادر معمولی، شفاف و انسان معمولی و درنتیجه موجوداتی هستند که هر فرزند مایل است با آن‌ها رابطه نزدیک داشته باشد.

دیدگاه پدر و مادر نسبت به رفتار فرزندان خود 

  

مسئولیت هر مشکل با کیست؟

یک اصل مهم در تربیت فرزند به شیوه مندرج در این مقاله، تشخیص مسئولیت در مورد مشکلات است که اهمیت آن جای تأکید فراوانی دارد زیرا بسیاری از این پدرو مادران به این گمان نادرست‌اند که به‌جای اینکه فرزندشان را به حل مشکلات خودشان تشویق و ترغیب کنند، باید مسئولیت حل مشکلات آن هارا بپذیرند. در اغلب اوقات این والدین هستند که در مسایلی که متلعق به فرزندشان است، دخالت کرده و مسئولیت حل و فصل آن را عهده دار شده و سپس خود را به لحاظ عدم موفقیت سرزنش می‌کنند. توصیه ما این است که اجازه دهید فرزندتان خودش مسائل خودش را حل کند. راهکار ما به زبان ساده نکات زیر را شامل می‌شود:

همه فرزندان در زندگی ناگزیر با انواع و اقسام مسائل و مشکلات روبه‌رو می‌شوند.

فرزندان دارای توان و قابلیت چشمگیر و باورنکردنی برای یافتن راه‌حل‌های مناسبی برای مشکلات خود هستند.

چنانچه والدین راه‌حل‌های از پیش تعیین‌شده‌ای به فرزند خود ارائه کنند، فرزندشان به آن‌ها وابسته شده و مهارت لازم را برای حل مشکلات خود به دست نمی‌آورد و هر بار که با مشکلی روبه‌رو می‌شود، به پدر و مادر خودرو می‌آورند.

چنانچه پدر یا مادر بپذیرد که مسئول مشکل فرزندش نیست، آنگاه او در موقعیت بهتری قرار می‌گیرد تا به‌عنوان یک تسهیل‌کننده، کاتالیزور یا یاری‌دهنده به فرزندش کمک کند تا مشکلات خودش را با راهکارهای خودش حل کند.

فرزندان برای حل برخی از مشکلاتشان به کمک نیازمندند، اما درازمدت بهترین کمک درواقع عدم دخالت یا کمک نکردن به آن‌ها و اتخاذ روشی برای یاری‌کردن است که طی آن فرزند کماکان مسئول جستجو و یافتن راه‌حل برای مشکلات خود باقی بماند. این مهارت را مهارت شنونده خوبی بودن می‌نامیم. در مواردی که رفتار فرزندان برای والدین نامطلوب است، یعنی رفتارش در بخش تحتانی چهارگوشه قرار می‌گیرد، مهارت‌های متفاوتی را می‌طلبد که عبارت‌اند از مهارت‌هایی که به دنبال خود تغییراتی را در رفتار غیرقابل‌قبول فرزندان به وجود خواهد آورد. چنانچه رفتار فرزند، حقوق پدر یا مادر را تهدید یا وی را از رسیدن به خواسته‌ها و نیازهایش محروم می‌کند، درواقع مالکیت مشکل به پدر و مادر تعلق می‌گیرد و از این رو مایل است مهارت‌هایی را در جهت حفظ منافع خویش به کار بندد که مهارت‌های برخوردی نامیده می‌شوند.

در مواردی که مشکل متعلق به پدر یا مادر است، لازم است پدر یا مادر از روش مذاکره یا گفت‌وگو استفاده کنند. یعنی مثلاً به فرزند خود بگویند، من با مشکلی مواجه شده‌ام که نیازمند کمک تو هستم. و این گفتمان در شرایطی که مشکل به فرزند تعلق داشته باشد، کاملاً متفاوت است. در آن صورت باید چنین بگویند: به نظرم تو با مشکلی روبه‌رو هستی، می‌خواهی برای حل آن به تو کمک کنم؟