اقتدار و حاکمیت والدين : آیا لازم و توجیه پذیر است ؟
یکی از محکم ترین و تغییر ناپذیرترین باورها در زمینه تربیت فرزندان این بوده است که والدین حق دارند از اقتدار و اختیار خود برای کنترل، راهنمایی و تربیت فرزندان خود استفاده کنند. متأسفانه، اغلب والدین اعمال قدرت را بدون هرگونه درنگ توجیه پذیر می دانند و اعلام می کنند که کودکان این اقتدار را نیاز دارند و می طلبند.
این موضوع که والدین عاقل تر هستند و بهتر می فهمند باوری محکم و ریشه دار در میان والدین است، به اعتقاد من سماجت و تأکید بر این باور که والدین باید با فرزندان خود با اقتدار و اختیار رفتار کنند، قرن هاست مانع هر گونه تغییر یا بهبود راه و رسمی است که والدین فرزند خود را تربیت کرده و یا بزرگسالان با کودکان برخورد کرده و می کنند.
از دیدگاه یک کودک در هر سن و سالی که باشد والدین جثه بزرگتری دارند، منظور جثه فیریکی آنان نیست ( این تفاوت فیزیکی تا کودک به سن نوجوانی نرسیده کاملا نمایان است ) بلکه جثه روانی آنان است.
جالب اینجاست که پدران و مادران هنگامی که درباره والدین خود سخن می گویند به آسانی اشتباهات و محدودیت های آنان را بر می شمرند با این وجود حاضر نیستند بپذیرند که خودشان در ارتباط با فرزندشان دارای همان کمبود درایت و مرتکب شونده همان اشتباهات هستند.
سرچشمه اصلی اقتدار و حاکمیت والدین بر فرزندان، داشتن مالكيت بر چیزهایی است که کودک به آن نیازمند است و این ابزار هم بر اقتدار آنان می افزاید. پدر یا مادر از این بابت بر فرزند خود حاکم است که فرزندشان برای برآورده شدن نیازهای اساسی خود به او محتاج است.
کودک در شرایطی به دنیا می آید که برای تغذیه و زنده ماندن خود کاملا به دیگران محتاج است و امکان تأمین نیازهای خود را ندارد و این امکانات همگی در اختیار پدر و مادر او قرار دارند.
هرچه کودک بزرگ تر و مستقل تر می شود، طبیعتاً اقتدار والدین او کمتر می شود، ولی تا قبل از اینکه کودک به سن بزرگسالی برسد و بتواند تمامی نیازهای خود را به تنهایی تأمین کند، والدین او کم و بیش بر او سلطه دارند. والدین با در اختیار داشتن ابزار تأمین کننده نیازهای اساسی کودک خود را در موضع یک قدرت تأمین کننده قرار می دهند.
هر پدر یا مادری می داند که می تواند با اعمال قدرت فرزندش را مهار کند. والدین با بهره گیری از پاداش یا تنبیه می توانند فرزندشان را به انجام رفتار مورد نظر خود ترغیب و یا او را از انجام کاری که دلخواهشان نیست، باز دارند. تجربه نشان می دهد که انسانها ( و همچنین حیوانات ) تمایل پیدا می کنند رفتاری را که برایشان پاداشی به ارمغان آورده یا نیازشان را تأمین کرده، تکرار کنند و متقابلاً از تکرار رفتاری که برایشان پاداشی به بار نیاورده یا سبب تنبیه آنان شده، پرهیز کنند.
بنابراین والدین می توانند با پاداش دادن یا تأمین نمودن فرزندشان او را به تکرار رفتار مورد نظرشان تشویق، و با تنبیه کردن او رفتار ناپسند او را متوقف سازند. کودک در همان سال های اول پس از اینکه بارها تشویق و تنبیه شد، حتی با وعده تشویق و یا تهدید به تنبیه هم رفتاری دلخواه پدر و مادرش انجام می دهد. به این ترتیب، والدین ناچار نیستند منتظر بمانند تا رفتاری پسندیده یا ناپسند از فرزندشان سر بزند بلکه با وعده و تهدید او را عادت به اطاعت می کنند .
استفاده از قدرت و استبداد برای کنترل فرزندان تنها در شرایطی ویژه کارآیی دارد؛ اول آنکه، پدر یا مادر باید دارای قدرت و توان لازم باشند، یعنی پاداشی که در نظر دارند باید به اندازه کافی مورد نیاز فرزندشان باشد و یا مجازات مربوطه آن قدر مؤثر باشد که تغییر رفتار فرزندشان را تضمین کند. دوم آنکه، کودک باید به والدینش وابسته باشد و هرچه میزان وابستگی کودک به پدر و مادرش ( یعنی تأمین شدن ) بیشتر باشد، کارایی استبداد والدین بیشتر خواهد بود.