آیا واقعا بچه دوست دارید ؟ | گهوارک

آیا واقعا بچه دوست هستید، یا تنها بچه دلخواه خود را دوست داريد؟

آیا واقعا بچه دوست هستید، یا تنها بچه دلخواه خود را دوست داريد؟

من پدران و مادرانی را می شناسم که به بچه دوست بودن تظاهر می کنند، در صورتی که رفتارشان کاملا نشان می دهد که تنها بچه هایی که رفتار خاصی دارند دوست می دارند. یک پدر ورزش گرا، اگر پسرش علاقه یا استعداد ورزشی نداشته باشد، او را تحویل نمی گیرد و به طور ظالمانه ای به او بی توجهی می کند. یا مادری که طرفدار آرایش و زیبایی فیزیکی است، چنانچه دخترش در این زمینه با او همسو نباشد، او را نمی پذیرد.

والدینی که زندگی شان سرشار از هنر و موسیقی است، از عدم علاقه فرزندشان به هنر و موسیقی ناخشنودی نشان می دهند. بالاخره، پدر و مادری که موفقیت در تحصیل برایشان مهم است، در برابر عدم علاقه یا توانایی فرزندشان به تحصیلات عالیه لطمات روانی شدیدی به او وارد می کنند. پدر یا مادر اگر بپذیرند که نوزادان با گوناگونی بسیار متولد می شوند و مسیرهای کاملا متفاوتی را در زندگی طی می کنند، مسلما با رفتارهای خاص فرزند خود کمتر مشکل خواهند داشت. زیبایی و اعجاز طبیعت در همین تنوع و گوناگونی زندگی انسان نهفته است.

من اغلب به والدین چنین توصیه می کنم: سعی نکنید فرزندتان در زمینه خاصی موفق شود، بلکه در مفهوم عمومی کلمه موفق باشد. با چنین دیدگاهی، ناگزیر فرزندتان را قابل پذیرش تر خواهید دید و از موفقیت او در زمینه دلخواهش لذت خواهید برد.

آیا گمان می کنید تنها ارزش ها و باورهای شما کارآیی دارند؟

درست است که والدین با تجربه تر و کار کشته تر از فرزندشان هستند، اما این تجربه و کار کشتگی به آنها این دانایی انحصاری را نمی دهد که بتوانند همواره قاضی رفتار درست و نادرست باشند. تجربه آموزنده خوبی است، اما همواره درست و نادرست را نمی آموزد. دانایی همواره بهتر از نادانی است، اما دانا همیشه عاقل نیست.

مشاهده این واقعیت که بسیاری از پدران و مادرانی که در روابط خود با فرزندانشان با مشکل مواجهند دیدگاه های محکمی درباره تَمَیُز دادن میان درست و نادرست دارند، برایم بسیار جالب است. این امر نشان می دهد که هر چه پدر و مادر مطمئن تر باشند که ارزش ها و اعتقاداتشان درست است، به احتمال بیشتری تلاش می کنند. ارزش ها و اعتقادات خود را به فرزندانشان ( و احتمالا به دیگران ) تحمیل کنند.

در همین راستا، برای چنین والدینی نپذیرفتن و تحمل نکردن رفتارهای مغایر ارزش ها و باورهایشان به مراتب آسان تر است. والدینی که در ارزش ها و اعتقادات خود انعطاف پذیرتر، کم تعصب ترند و آمادگی بیشتری برای تغییر رویه دارند و همه چیز را سفید و سیاه نمی بینند، تمایل بیشتری به قبول و تحمل رفتارهای مغایر با ارزش ها های خود دارند.

براساس مشاهدات من، احتمال کمتری وجود دارد که چنین والدینی بخواهند فرزند خود را در قالب دلخواه و از پیش مشخص شده خود تربیت کنند. اینها پدران و مادرانی هستند که از ته تراشیدن موی سر پسرشان را هرچند مغایر سلیقه و عمل خودشان است، می پذیرند و آمادگی بیشتری برای قبول نیازهای عاطفی و نحوه لباس پوشیدن فرزندشان و مقاومت او در برابر زورگویی مسئولان مدرسه فرزندشان از خود نشان می دهند.

اینان والدینی هستند که می پذیرند تغییر اجتناب ناپذیر است، دنیا و زندگانی به پیش می رود و به گذشته باز نمی گردد، ارزش ها و اعتقادات یک نسل اجبار بر نسل بعدی حاکم نخواهد بود، جامعه نیازمند توسعه و پیشرفت است و به برخی دیدگاه ها و رفتارها بایستی شدید اعتراض نمود و در برابر اقتدار و حاکمیت غیر منطقی مقاومت کرد. والدینی که چنین دیدگاهی داشته باشند، تعداد بیشتری از رفتارهای فرزندشان را قابل درک، موجه و قابل پذیرش خواهند یافت.

شمار زیادی از پدران و مادران رابطه با فرزندشان را مهم تر از رابطه با همسرشان می پندارند. مادران به ویژه از نظر کسب رضایت و لذت در زندگی بیشتر روی فرزندانشان تکیه می کنند تا همسرشان و این امر أغلب سبب می شود که فرزندشان را به همسرشان ترجیح دهند خود را فدای فرزندشان کنند و یا به خاطر تأکید کردن بر روابط خود با فرزندشان، روی عاقبت به خیر شدن فرزندشان بیش از اندازه حساب کنند.

برای چنین والدینی، رفتار فرزند بیش از حد اهمیت دارد و بسیار حیاتی است. این پدران و مادران بر این باورند که باید روی رفتار و اعمال فرزندشان دائما نظارت داشته باشند و مرتبا او را راهنمایی، ارزیابی و کنترل کنند.